چقدر او را میشناسیم؟!

بسماللهالرحمنالرحیم
چقدر او را میشناسیم
شنیده ام که روایت است:«من مات ولم یعرف امام زمانه…»
« هر کس که بمیرد درحالیکه امام زمان خویش را نشناخته باشد…»
این که میدانیم پدرش امام حسن عسکری و مادرش نرجس خاتون است (سلامالله علیهما) و در صبح جمعه نیمه شعبان سال۲۵۵ ه.ق در خانه پدریاش در سامراء متولد شده و شاهد میلاد با سعادتش حکیمه خاتون عمه بزرگوار امام عسکری (علیهالسلام) بوده و حضرت برایش عقیقه کرده و گوشت قربانی برای دوستان و شیعیان فرستاده و آنها را از وجود پرخیر و برکتش آگاه ساخته و در همان پنج سال اول کودکی برخی از شیعیان و خاصان ازجمله علی بن ابراهیم قمی و سعد بن عبدالله اشعری به محضر آن خورشید عالمتاب شرفیاب شده و چشمشان به روی سیمین اش روشن شده و معجزات و بیّناتی از امامت ایشان دیدهاند و در پنجسالگی به امامت رسیده به رسمی که از زمان امام جواد علیهالسلام آغاز شد و به استناد قرآن و تاریخ انبیایی چون عیسی (علی نبینا وآله علیه السلام) همو که در آغوش مادرش آیه ۳۰ سوره مریم را تلاوت کرد؛ تا خردسالی حجت خدا برای مردم عجیب و غریب نباشد؛ چه که بسیاری از مردم فراموش کارند و ناسپاس. و تاریخ گواه است بر این ناسپاسیها و نسیانها.
از شتر حضرت صالح تا گوساله سامری، که چون خداوند سبحان به غیبت ۳۰روزهی موسی، ۱۰ روز افزود سامری رهبر شد و مردم گوساله پرست. همانها که عصای موسی را دیده بودند و به معجزهاش از نیل گذشته بودند. و این قصهها و غصههای تاریخ را انگار پایانی نیست. مردمی که ده روز غیبت پیامبرشان را تاب نیاوردند؛ نگذاشتند آب کفنش خشک شود، و دستهای هارون اش را بستند و در کوچههای مدینه کشیدند. و دوباره سامری رهبر شد و مردم گوسالهپرست. و هارون امت بر سر قبر رسول خدا چنین شکوه میکرد و این آیه را تلاوت مینمود« قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي…».
از بریدن سر یحیی که پیغمبر زاده بود تا ماجرای کربلا، و از انداختن یوسف در چاه و ماندن یوسف زهرا در چاه غیبت، همه و همه قصهها و غصههای تاریخ است که تکرار می شوند.چه که تورات و قرآن را یک ملک با یک قلم نگاشته. و همان راهی را که بنیاسرائیل رفتهاند؛ امت اسلام نعل به نعل و مو به مو خواهند رفت؛ حتی اگر آنها در سوراخ سوسماری خزیده باشند، اینها هم خواهند خزید.
یا اینکه بدانیم غیبت صغرایش ۶۹ سال بوده و در آن دوران چهار نفر وکیل خاص حضرت و نماینده ایشان بودهاند در میان مردم و عامل ارتباط آنها با ناحیه مقدسه و پس از مرگ علی بن محمد سمری که چهارمین ایشان بود غیبت کبری آغاز شد و تا اکنون ادامه داشته و تا «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» که آخرین مهلت شیطان است ادامه خواهد داشت. روزی که هرچند اغیار آن را دور و دیر میپندارند ولی ما نزدیکش میدانیم.
اگر اینها را بدانیم خوب است اما کافی نیست. وافی نیست. بگذارید کمی بدون تعارف بگویم، همه اینها را بسیاری از آن امتی که «اَسرَجَت وَ اَلجَمَت و تَنَقَّبَت » در کربلا بودند هم درباره حسین فاطمه میدانستند(سلام الله علیهما). یعنی میدانستند که مادرش بهترین زنهاست و جدش محمد مصطفی و پدرش علی مرتضی است. میدانستند که سید شباب اهل الجنة است و زاده مدینه و آخرین تن شریف از پنج تن آل عباست.
اما چه شد که آن شناخت به کارشان نیامد؟ چه شد که عدهای ده دینار خرج نعل اسبها و تیز کردن شمشیر و سنان ها کردند، در ازای یک چارک گندم!؟ تازه به بعضیها آن هم نرسید!!! چه شد که پسر فاطمه را به ثمن بخس فروختند؟
راستی شناخت ما از مهدی بیشتر از شناخت آنان از حسین و علی(سلام الله علیهما) هست؟ ما چقدر یوسف فاطمه را میشناسیم ،که اهل کوفه نباشیم تا مهدی تنها نماند؟
اصلاً شناخت یعنی چه و منظور از شناخت در آن روایت که فرمودهاند«مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ…» چگونه شناختی است؟ کدام شناخت بود که در بزنگاه «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی» به کارآمد و غلام سیاه ابوذر را مشمول دعای خیر امام زمانش کرد که فرمود «اَللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ وَ طَیِّب ریحَهُ…».
شناخت یعنی معرفت، یعنی درک درست داشتن از موقعیت و جایگاه امام علیهالسلام و موقعیت و جایگاه خودمان و وظایفمان نسبت به آن مقام عظیم.
شنیده ام که از امام رضا علیه السلام روایت است که فرموده اند: «… وَ بِوُجودِهِ ثَبَتَتِ الاَرضُ وَ السَّماء» (و به خاطر اوست که زمین و آسمان پابرجاست).فکر میکنم اگر قرار بود به خاطر هر گناهی که از انسانها سر میزند فقط یک بلا نازل شود شاید خیلی سال پیش از این، سالهاقبل از حمله چنگیز و جنگهای جهانی نسل بشر هم منقرض شده بود. ولی به احترام اوست که زمین ساکنان فراموشکار و ناسپاس اش را در خود فرو نمیبرد. که فرمودند: «لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها»امام امان ساکنان زمین است. ساکنانی که خدا را به ورطه فراموشی سپردهاند و خود را جایگزین خدا کردند و انگار نمیخواهند به خود آیند.
از وقتی شنیده ام که امام رضا علیه السلام فرموده اند:«بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَریٰ..» هر رزق و روزی و نعمتی که به ما داده میشود به خاطر وجود نازنین امام علیه السلام است (حتی به آنهایی که او را نمیشناسند)؛ فکر میکنم تعبیر آن نثر زیبای شیخ اجل سعدی شیرازی که گفته بود «… منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و بشکر اندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرومیرود مُمِدّ حیات است و…» میتواند این باشد که اگر به شکرانه هر نفس بگوییم «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» شاید تازه شکر همان یک دم را بجا آورده باشیم که مُمدّ حیات است، و شکر بازدم که مفرّح ذات است را باید با دعایی دیگر برای حضرتش به جا آوریم .چون خودشان فرمودهاند: «أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم». برای فرج زیاد دعا کنید که گشایش کار خودتان هم در همین زیاد دعا کردن است. اصلاً زیاد دعا کردن خودش از موجبات نازل شدن رحمت خداوند است.
و فرمود که هرکه برای من دعا کند من هم برای او دعا می کنم. و چه دعایی بالاتر از دعای حجت خدا که اگر دستان مهربانش را رو به سوی خدا بلند کند و لب های مبارکش را ترک کند، گره ای نمیماند که باز نشود، و هم و غمی نمیماند که برطرف نگردد، و گناهی نمیماند که آمرزیده نشود، و مریضی نمیماند که شفا نیابد، و عیبی نمیماند که پوشیده نشود، و رزقی نمیماند که گسترش نیابد، و اندوهی نمیماند که از دلها برداشته نشود، و ترسی نمیماند که به امنیت مبدل نشود، و حاجتی که در آن رضایت خدا و مصلحت ما باشد نمیماند که روا نشود…
و چه معامله پرسودی است اینکه ما برای او دعا کنیم و او برای ما دعا کند. البته یقین دارم که آن پدر مهربان همیشه دعاگوی ما هست. چه که سید ابن طاووس صدای خوش دعایش را در حق شیعیان، در سرداب سامرا شنیده بود. اصلاً مرام این خانواده کرامت است. چون فرزندان همان بانویی هستند که لباس شب عروسیاش را بخشید، و از ذریه همان آقایی که در نماز انگشتری اش را داد.مهدی از تبار اینهاست.از تبار امام مجتبی که سفره داره مدینه بود و کیسه پر از دینار طلا را در عوض سرمهدانی پماد که از روغن شتر گرفته بودند به عرب بیاباننشین داد. و فرزند سیدالشهدا است که در ازای شاخه گلی کنیزی را آزاد کرد. مهدی از سلاله پاک آن خانوادهای است که سه روز متوالی افطارشان را برای رضای خدا به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند. آنچه خوبان همه دارند او یکجا دارد…
مهدی پناهگاه محکم و امن است در موقع اضطراب و واماندگی، او همچون آب گوارا است در وقت تشنگی، پدر مهربان است در وقت درماندگی، چراغ روشن هدایت است درهنگام گمگشتگی…
فقط کافیست دل به دریای پرمهرش بسپاریم تا به ساحل امن آرامشمان برساند.کافی است یک قدم برایش برداریم تا ببینیم چگونه با شوق به سوی ما میدود. کافیست او را باور داشته باشیم و بشناسیم و به دیگرانش بشناسانیم. باور داشته باشیم که او خواهد آمد و ما را از این ظلمت و تاریکی رهایی خواهد بخشید. باور داشته باشیم که روز آمدنش دور نیست و روزگار رهایی در همین نزدیکی است. و ما در زودتر رسیدن آن روز بزرگ سهیم هستیم با انتظارمان و با دعاهایمان …
انشاالله همه ما به معرفت نسبت به امام خود به نحو احسنت دست پیدا کنیم