
آیه ولایت همواره یکی از مهمترین نصوصِ اندیشمندان شیعه در اثبات ولایت إلهیِ حضرت أمیر علیه السلام بوده است. شیعه از دیرباز بر اهمیت آن تأکید کرده و بر آن بوده است که واژه ولی در آیه: إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا، معنایی جز سرپرستی بر امور خلق نداشته و نمیتوان آن را به معانی دیگری، همچون یار و یاور و دوست و محبّ حمل نمود. برای فهم بیشتر معنای ولی به تحقیقات یکی از صاحب نظران و متخصصان قرآن و حدیث مراجعه شده است. مطالبی بر گرفته شده از نظریه علامه شیخ محمدرضا جعفری اشکوری در معنی واژه «ولی»:
واژه «ولی» اساساً معنایی جز سرپرستی ندارد و هر گاه این واژه در کلام عرب استعمال شود، همین معنا مدّ نظر گوینده است؛ خواه این واژه در آیه ولایت و حدیث غدیر استفاده شود، خواه در کلام عرب قبل یا بعد از اسلام. آنچه در ادامه میآید، بحثی است که آیت الله جعفری در دروس امامت خود به تفصیل بیان داشته و پیش از آن نیز در کنگره غدیر لندن القا نمودهاند.
ریشه یابی لغت
اولین معنایی که فرهنگهای لغت برای ریشه (و ل ی) ذکر نمودهاند «قُرب و نزدیکی» است، فرهنگها لغت معانی دیگری نیز برای این ماده ذکر کردهاند. به کارگیری این ماده در این معانی، بر اساس اشتراک لفظی بوده و به همین جهت این واژه معانی متعدّدی را به دنبال دارد؛ این معانی، معنای جدیدی برای این مادّه نبوده و همگی به یک معنا بازگشت دارند. در نتیجه برای این مادّه ـ افزون بر معنای قرب و نزدیکی ـ تنها یک معنای دیگر قابل ذکر است. باید گفت هرچند ممکن است معنای دوم در ابتدا به طور مجازی برای این ریشه به کار رفته و شباهت میان آن با معنایِ «نزدیک» ـ به اصطلاحِ علمای معانی و بیان ـ مصحِّحِ این استعمال بوده است؛ اما مجازی بودن آن در ابتدای به کارگیری این واژه در معنای جدید بوده و با تکرار زیاد در معنای جدید، این واژه در معنای دوم وضع نویی یافته و دیگر به صورت مجازی استعمال نشده است. در نتیجه، هنگام به کارگیری معنای جدید، معنای سابق آن به ذهن مخاطب نمیآید، این فرایند، همان چیزی است که در منطق از آن به «منقول» یاد میشود.
برای بازشناسی معانی این مادّه ابتدا باید به فرهنگهای لغت مراجعه کنیم؛ اما متأسفانه بیشتر این فرهنگها، معانی حقیقی و مجازی لغات را از یک سو و معانی صریح و کنایی آنها را از سوی دیگر در هم آمیختهاند، به گونهای که جدا سازی این معانی از یکدیگر دشوار به نظر میآید. در این میان برخی از فرهنگها همچون «اساس البلاغه» زمخشری و «معجم الوسیط» مدّعیاند که این جداسازی را انجام دادهاند. از سوی دیگر راغب اصفهانی دقّتی در معنای این واژه به کار برده، که شایسته است بدان نیز اشاره شود. بنابرین به ذکر این سه فرهنگ اکتفا نموده و بر این باوریم که دیگر فرهنگها چیزی بیشتر از آنچه بیان میشود ندارند.
نادرست بودن جایگزینی ولی
دلیل اول – از واضح ترین دلیلهایی که میتوان برای تک معنایی بودن واژه «ولیّ» ذکر کرد، این است که: اگر این واژه را بر اساس آنچه در فرهنگهای لغت آمده مشترک لفظی بدانیم، کلمه ولی با تمامی آن معانی ـ کم باشند یا زیاد ـ هم معنا و مترادف خواهد بود. مثلاً اگر گفتیم یکی از معانی «ولیّ»، یاری دهنده یا همان «ناصر» است، بنا بر این ولی ـ در این معنایش ـ با ناصر هم معنا خواهد بود. به همین منوال «ولی» باید با «نصیر، صدیق، خلیل، محب، جار، حلیف، ابن العمّ» و… مرادف بوده باشد.
اکنون باید گفت که اگر ترادف میان ولی و این الفاظ را بپذیریم، لا جرم باید بتوان هر جایی که واژه «ناصر» استفاده شده است، ولی را به جایش جایگزین کنیم و به همین منوال باید بتوانیم به جای کلمههای نصیر و صدیق و خلیل و… از کلمه ولی استفاده کنیم. این قانونی است که در تمامی مترادفات جاری است؛ مثلاً اگر ما واژه بشر را مترادف با انسان بدانیم در تمامیِ مواردی که کلمه بشر آمده میتوانیم انسان را جایگزین کنیم. در تمامی مترادفات دیگر نیز ـ اگر حقیقتا مترادف باشند ـ وضعیت به همین شکل است.
این در حالی است که در واژگان مورد بحث ما، بر اساس آشنایی که با قواعد و استعمالات زبان عربی داریم به طور قطع و یقین نمیتوان چنین کاری را انجام داد. کلمه «ولی» نمیتواند در تمامی موارد، جایگزین «نصیر و ناصر» شود، خداوند متعال در موارد زیادی مؤمنان را به یاری کردن خدا و پیامبر تشویق نموده است؛ یا این که میبینیم خداوند متعال ایشان را بدین جهت که خدا و رسول را یاری نمودهاند تمجید کرده است. در مواردی نیز اساسا ایشان را، یاری کنندگان خدا و رسول معرفی نموده است. و این در حالی است که روا نمیباشد مؤمنان را ولی خداوند ـ به معنای فاعلی آن ـ بدانیم، چنانکه در بسیاری از آیات قرآن کریم بر این نکته تأکید شده است که خداوندِ سبحان ولیّ همگان است و هیچ کس جز او ولایت نداشته و کسی بر او ولایت ندارد.
کلمه «ولی» همچنین نمیتواند در تمامیِ موارد، جایگزین «محب» بشود، در قرآن کریم نیز می بینیم برخی از مؤمنان، چنین معرّفی شدهاند که ایشان محبّ خداوند بوده و خداوند نیز محبّ ایشان است، و این در حالی است که نمیتوان مؤمنان را ولی خداوند دانست؛ چرا که ولایت بر خداوند مستلزم ذلّت است و خداوند منزّه از آن است آنگونه که از فرزند و شریک منزّه میباشد.
به کارگیری واژه ولی بدون قرینه
دلیل دوم – شکی نیست، هنگامی که میخواهیم از واژهای استفاده کنیم که دارای چند معنا بوده و مشترک لفظی است، باید در کلام قرینهای داشته باشیم که معنای مورد نظر را مشخص نماید. به همین صورت، هنگامی که واژهای را در معنایی جز معنای اصلی خود به صورت مجازی استفاده میکنیم، باید قرینهای را به همراه بیاوریم که معنایِ اصلی را منتفی نموده و معنای جدید را در ذهن خواننده ایجاد کند. روشن ترین مثال برای این بحث کلمه «عین» در عربی است که گفته میشود هفتاد معنا دارد؛ این کلمه 57 بار در قرآن کریم مورد استفاده قرار گرفته است؛ بر اساس همین قاعده و دستوری که ذکر شد، میبینیم که در تمامیِ موارد، بدون استثنا، همواره عین به همراه قرینهای آمده که معنای آن را مشخص نموده است. فی المثل گفته شده است «عینٌ باصرة» یعنی چشم بینا، یا «عینٌ نابعة» یعنی چشمه جوشان و… لذا نمیبینیم در هیچ یک از این موارد مفسّران، در تعیین معنای عین دچار مشکل شده باشند.
اکنون باید گفت که اگر کلمه ولیّ نیز، همچون عین، لفظ مشترک بوده یا در معنای مجازیِ خاصّی استفاده شده است، باید در تمامیِ مواردی که این کلمه به کار رفته است، قرینه آن نیز موجود باشد تا ابهام و سردرگمی را در تعیین معنا از بین ببرد. در این صورت، اگر واژه ولیّ حتی در یک مورد ـ بر خلاف انتظار ـ بدون قرینه استفاده شده باشد، مشترک بودنِ آن، یا استفاده شدنِ آن در معنایِ مجازی زیر سؤال میرود؛ و حال آنکه میبینیم در موارد بسیاری این لفظ در قرآن کریم بدون قرینهای که معنای خاصی را تلقی نماید، به کار رفته است؛ بلکه در بیشتر مواردی که کلمه ولی مورد استفاده قرار گرفته، قرینهای در همان آیه برای تعیین معنا نمییابیم.
حال اگر کلمه ولی را در قرآن کریم با کلمه عین مقایسه کنیم و در نظر داشته باشیم که: حتی یک مورد نمییابیم که واژه عین بدونِ وجود قرینه در همان آیه ـ و نه قبل و بعد آن ـ استفاده شده باشد، در مییابیم که واژه ولی مانند واژه عین نیست. گذشته از آنکه عدمِ ذکر قرینه با ابتداییترین قواعد و دستوراتِ زبان سازگاری ندارد، چه رسد به قرآن کریمی که در بالاترین مرتبه بلاغت و در حدّ اعجاز است.
در نتیجه باید بگوییم که منکران، برای حلّ ِ مشکلِ «بدونِ قرینه بودنِ» این آیات، هیچ راهی ندارند مگر آنکه بپذیرند کلمه ولی در نگاه شنوندگان این آیات و مخاطبین آن ـ اهل مکّه بوده باشند یا اهل مدینه ـ معنای واضح و روشنی داشته است به گونهای که هنگامِ شنیدنِ آن دچارِ هیچ مشکلی نشده و در فهمِ معنایِ آن با ابهام روبرو نمی شدهاند؛ همچنین باید بپذیرند که اختلافات مفسّران در معنای این واژه در آیات قرآنی، مربوط به معنا و مفهوم کلّی آن نبوده، بلکه در تعیین مصداقی بوده که آیه در مقام بیان آن بوده است؛