محرم

تاسوعا و عاشورا

مکتب حسینی در شهادت امام حسین علیه السلام

اگر بخواهیم بگوییم عاشورا بزرگ ترین امتحان تاریخ بوده که در زمان و مکان بی نظیر بود، غلو نکرده ایم. در آن روز پرده ها به کنار رفت و حقیقت و جوهره انسان‌ها در برابر عظمت و بزرگی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام برملا شد. عاشورا، دانشگاهی بزرگ برای همه اعصار است که واقعیت انسان بودن را در جنبه‌های مختلف بندگی، ظلم ستیزی، آزادی طلبی و شکستن یوغ ‌های غیر الهی و زمینی به بشریّت می‌آموزد. وقتی ظهور حقیقت در عاشورا و در آستانه سپیده دم خدایی تبلور می‌کند، شعاعی از نور امنیت آن در فراز تاریخ می‌گذرد و قرن‌ها را در می نوردد. اینجاست که هوای اندیشه انسان ها را تلألؤ مي‌بخشد و حقیقت را بر جهازی از پرچم و قیام و شهادت در راه بندگی ترسیم می‌سازد، و مشاهده می‌کنیم که مرزها و باورهای زمینی با شهادت امام حسین علیه السلام شکسته می‌شود.

بیداری امت مسلمان و غیر مسلمان

اول آنکه: «عاشورا» در متن زندگی شیعه و در عمق باورهای پاک او جریان داشته و «نهضت کربلا»، در طول چهارده قرن، با کوثرى زلال و عمیق، سیراب کننده ‏جان ها بوده است. هم اکنون نیز عاشورا، کانونی است که میلیونها دایره ریز و درشت از ارزشها، احساسها، عاطفه ها، خرد ها و اراده ها بر گرد آن میچرخد و پرگارى است که ‏عشق را ترسیم می‏کند.
بى شک، محتواي آن حماسه عظیم و انگیزه‌ها و اهداف و درسهایش یک ‏«فرهنگ‏» غنى و ناب و الهام بخش را تشکیل می‏دهد و در حوزه وسیع تشیع و دلباختگان اهل بیت، کوچک و بزرگ و عالم و عامی، همواره با «فرهنگ عاشورا» زیسته، رشد کرده و براى آن جان باخته ‏اند، تا آنجا که در آغاز تولد، کام نوزاد را با تربت ‏سید الشهدا و آب فرات بر مىیدارند و هنگام خاکسپاری، تربت کربلا همراه مرده میگذارند و در فاصله ولادت تا مرگ هم به حسین بن على‏ عشق ‏می‏ورزند و براى شهادتش اشک میریزند و این مهر مقدس، با شیر وارد جان‏ می‏شود و با جان به در می‏رود.
ضرورت کار درباره نهضت کربلا، تاکنون بسیار نوشته، سروده و تحقیق شده است و صاحبان فکر و قلم از زوایای مختلف و با دیدهای گوناگون به این حماسه‏ نگریسته‌اند.

دوم آنکه: نهضت اعجاز گونه، بی‌بدیل و حیات ‌بخش امام حسین علیه السلام از روز آغازین واقعه، عبرت ها، پیامدها و نتایج فراوانی در پی داشت و طرفداران زیادی از ملل و مذاهب مختلف را به خود جلب کرد. هر حرکت و قیامی نیازمند پشتوانه دینی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی است. نهضت عاشورا نیز به مثابه یک قیام تحول ساز در بستر تاریخ، مبتنی بر نظام اندیشه‌ای و تحلیلی امام حسین علیه السلام بود که به وقوع پیوست.

سوم آنکه: در این مقطع از تاریخ، خلافت در دست کسی است که نه تنها امام حسین علیه السلام، بلکه عموم بزرگان جامعه آن روزِ مسلمانان بر عدم لیاقت اش برای تکیه زدن بر این مقام هم داستان بودند.
حرکت و قیام امام حسین را می‌توان بر اساس فریضه امر به ‌معروف و نهی ‌از منکر نیز تجزیه و تحلیل کرد و آن را بر مبنای اصل قرآنی و در امتداد سیره و منش تمام پیامبران الهی نسبت به اصلاح امّت خود بررسی کرد؛ که مصداق بارز اصلاحات، عمل به فریضه امر به معروف و نهی از منکر است.
از یک سو سکوت مطلق (چه با قول و چه با فعل) در مقابل حاکم جائری که حرام خدا را حلال کرده باشد را جایز نمی‌دانستند و چنین فردی را مستحق عقاب مى‌شمردند و از سوی دیگر با یزید به عنوان ولیعهد بیعت نکردند؛ و مروان (والی معاویه بر مدینه)، خطر امر به معروف و نهی از منکر امام را گزارش می‌داد و معاویه را از عواقب آن بیم میداد و چنین وانمود می‌کرد که ماجرای درازی با حسین بن علی خواهید داشت.
در واقع قابل تأمل ترین موضوع در مورد وقایع عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام در نگاه اول نتایج مقطعی آن بوده؛ نه تنها نتایج مقطعی، حتی درک عمیق انسان‌هاي آگاه به موجودیت خود در هستی نیز حاصل اخلاقی آن بوده است. امام حسین، فسق یزید و حق خود برای حکومت را مطرح می‌کند: «هرگز با یزید، بیعت نمی‌کنم؛ چرا که حکومت، پس از برادرم حسن، حقّ من است.» این حق و وظیفه ای بود که خدای متعال به گردن ایشان گذاشته است.

چهارم آنکه: بدون شک رویداد عاشورا از زمان حضرت آدم تا کنون، غمبار ترین و تلخ ترین واقعه ای است که بعنوان لکه ای سیاه در آئینه تاریخ ثبت شده است. عده ای فکر می کنند که حادثه عاشورا فقط برای شیعیان تلخ و ناگوار است اما بقیه مذاهب از وقایع عاشورا متأثر نیست. موسسان مذاهب اهل سنت، انديشمندان و متفکران روشن ضمیر مذاهب اربعه در هر فرصت که پیش آمده زبان به نقد گشوده اند و بر مظلومیت اهل بیت پیامبر آه و ناله سر داده اند و نفرت و بیزاری خود را از یزید و عبید الله بن زیاد، به روشنی تمام اعلام نموده اند.
در بسیاری از مناطق اهل سنت در روز عاشورا ضمن اعلام انزجار از جنایت یزید بر خاندان نبوت، به پخش نذورات می پردازند، بنابراین مطابق روایاتی که در منابع اهل سنت وجود دارد،تاسوعا و عاشورا مهم ترین نقطه وصل مذهب تشیع با مذاهب اربعه اهل سنت شمرده می شود.

پنجم آنکه: هنگامی كه حضرت می‌خواستند از مدینه خارج شوند، این آیه را می‌خواندند: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ». قبل از حركت در وصیت نامه‌ای كه به برادرشان محمد حنفیه نوشتند مبنا و هدف و انگیزۀ خروج را بیان كردند، و از جمله آنها تكیۀ آن حضرت بر عمل به سیره جدّ و پدرشان و پیمودن همان راه بود و نهضت خود را در همان خط معرفی كردند: «وَ اَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی و اَبی عَلِی بْنِ اَبی طالِبٍ» و سیرۀ پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما را الگوی خویش در این مبارزه با ظلم و منكر در واقعه عاشورا دانستند.
این شیوه، تضمینی بر درستی راه و انتخاب است كه انسان مبارز، از اولیای دین و معصومین الگو بگیرد و برای كار خود حجّت شرعی داشته باشد. در سخنی دیگر، آن حضرت فرموده است: «وَلی وَ لَهُمْ و لِكُلِّ مُسلمٍ بِرَسُولِ اللهِ اُسْوَة» و پیامبر اكرم را اسوۀ خود و هر مسلمان دیگر قلمداد كرده اند.

ششم آنکه: از خواسته‌های ماست كه حیات و ممات ما چون زندگی و مرگ محمد و آل محمّد علیه و علیهم السلام باشد؛ همانگونه که در زیارت عاشورا می خوانیم: «اَللهُمَّ اجْعَلْ مَحْیای مَحْیا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مَحَمَّدٍ »

هفتم آنکه: شاعر معاصر محمدرضا شفیعی کدکنی، چهار پاره‌ای برای حضرت امام حسین علیه السلام سروده است:
باز در خاطره ها، یاد تو ای رهروی عشق /   شعله سرکش آزادگی افروخته است
یک جهان، بر تو و بر همت و مردانگی ‌ات /   از سر شوق و طلب، دیده‌ جان دوخته است
نقش پیکار تو، در صفحه تاریخ جهان /   می‏درخشد، چو فروغ سحر از ساحل شب
پرتویش بر همه کس تابد و می‌آموزد /   پایداری و وفاداری، در راه طلب
چهر رنگین شفق، می‌دهد از خون تو یاد /   که ز جان، بر سر پیمان ازل ریخته شد
راست، چون منظره تابلوی آزادی ست /   که فروزنده به تالار شب آویخته شد
رسم آزادی و پیکار حقیقت جویی /   همه جا، صفحه تابنده آیین تو بود
آنچه بر ملّت اسلام، حیاتی بخشید /   جنبش عاطفه و نهضت خونین تو بود
جان به قربان تو ای رهبر آزادی و عشق /   که روانت سر تسلیم نیاورد فرود
زان فداکاری مردانه و جانبازی پاک /   جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود!

دشمنی معاویه با خاندان رسالت و امیرالمؤمنین علیه السلام

معاویه جزو «طلقاء» یعنی آزادشدگان پیامبر در هنگام فتح مکه بود و بدین جهت، وجهه قانونی و مشروع در جامعه حجاز و عراق برای خلافت نداشت، او پس از فتح مکه توسط پیامبر اکرم در سال ۶۳۰ میلادی، یکی از نفرات معروف مردم عرب شد. وی از سوی خلیفه اول سقیفه، ابوبکر به عنوان جانشین فرمانده در فتح شام منصوب گردید. او در خلافت عمر ارتقاء و در خلافت عثمان (که از خویشاوندان او بود) والی شام شد. معاویه با قبیله قدرتمند بنی کلب متحد شد و دفاع از شهرهای ساحلی شام علیه بیزانس را سازماندهی و تلاش‌هاي جنگی علیه امپراتوری بیزانس، از جمله اولین لشکرکشی های دریایی مسلمانان را فرماندهی کرد.
بعد از قتل عثمان در سال ۶۵۶ میلادی، معاویه با توسل به حیله و به جهت خونخواهی از قتل عثمان، دست به انتقام گیری از امام علی علیه السلام زد. در حالی که ایشان به هیچ وجه در قتل عثمان دخیل نبودند و در این بلوا شرکت نمی کردند. اما معاویه علی رغم دانستن موضوع جهت ایجاد آشوب و جنگهای داخلی تصمیم به لشکر کشی و جنگ با ایشان نمود.
در طول اولین جنگ داخلی مسلمانان، امیرالمؤمنین علیه السلام و معاویه در نبرد صفین در سال ۶۵۷ میلادی درگیر شدند و نهايتاً مذاکرات شان نافرجام ماند. پس از آن، معاویه توسط حامیان شامی خود و هم پیمانش عمرو عاص (که مصر را از فرماندار امام علی علیه السلام در سال ۶۵۸ میلادی گرفته بود) خلیفه اعلام شد؛ که دیگر اتفاقاتی که به او در خلیفه شدن کمک کرد خیانت مسلمانان بلاد مرکزی و از جمله توطئه گروه خوارج بود. پس از شهادت امیرالمؤنین علیه السلام در سال ۶۶۱ میلادی، در ادامه نبرد معاویه، پسر و جانشین ایشان امام حسن علیه السلام را مجبور به کناره‌گیری کرد و ولایت معاویه در سراسر خلافت ثبات یافت.
در داخل خلافت اموی، او بر قبایل وفادار عرب شام و نظام اداری تحت سلطه مسیحیان سریانی تکیه داشت. او اولین خلیفه ای بود که نامش بر روی سکه ها، کتیبه ‌ها یا اسناد امپراتوری نوپای اسلامی آمده بود. در خارج، او تقریباً سالانه نیروهای خود را در حملات زمینی و دریایی علیه بیزانسی ‌ها، از جمله محاصره ناموفق قسطنطنیه، درگیر کرد. او در عراق و استان‌های شرقی، اختیارات را به والیان مقتدر مغیره و زیاد بن ابی سفیان تفویض کرد. به دستور معاویه، فتح افریقیه (مرکز شمال آفریقا) توسط عقبه بن نافع در سال ۶۷۰ میلادی آغاز شد.

معاویه در منظر مسلمانان

تقریبا تمامی صاحب نظران و علما از اهل سنت معاویه را ستوده ‌اند اما بعضی از آنها، او را به دلیل عدم عدالت و تقوای خلفای راشدین و تبدیل منصب خلافت به سلطنت نیز مورد انتقاد قرار داده اند. در کنار این انتقادات، مسلمانان اهل سنت او را به عنوان صحابی پیامبر اکرم و کاتب وحی قرآن گرامی می‌دارند. اما در رویکرد اسلام شیعه، معاویه به دلیل مخالفت با خلیفه مسلمین امام علی علیه السلام، نیرنگ در مذاکرات مربوط به صلح مسلمانان، و مشارکت برای مسموم کردن پسرشان امام حسن علیه السلام مورد انتقاد شدید و نفرت است. معاویه در بسط اسلام پادشاهی و بر مبانی حکومت جاهلیت دوران قبل اسلام، تلاش فراوان نمود و تقریبا توانست عقاید خود را مستقر سازد.

حکیم سنایی، شاعر پارسی‌گو در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه (مشهور به الهی نامه) معاویه را دشمن پیامبر می‌داند «خالِ ما بود خصم او حالی» و در مذمت او که میان اهل سنت به خال المؤمنین (دایی مؤمنان) شهرت دارد، چنین می‌سراید:
آنکه مرد دها و تلبیس است /  آن نه خال و نه عم که ابلیس است
وانکه خوانی کنون معاویه‌اش /   دان که در هاویه‌ است زاویه ‌اش

سال شصت هجری قمری، یک سال پیش از عاشورا

در 15 رجب سال 60 هجری قمری مطابق اردیبهشت سال 59 هجری شمسی و مطابق آوریل سال 680 میلادی، معاویه پسر ابوسفیان بر اثر بیماری در دمشق در حدود ۸۰ سالگی مرد. ابوسفیان از بزرگان شهر مکه در دوران جاهلیت بود و بر آن منطقه حکمروایی می کرد که یکی از سرسخت ترین دشمنان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بود. او تا سال هشتم هجری با پیامبر در نبرد رو در رو بود، و لحظه ای از ایجاد چالش برای تبلیغ اسلام توسط پیامبر کوتاهی نکرد. یعنی فقط در دوران پیامبری رسول اکرم صلوات الله علیه و آله، بیست و یک سال مدام جنگید، و قبل از پیامبری ایشان نیز در منازعه و آزار و اذیت ایشان هیچ کم نگذاشت.
بعد از فتح مکه و چیره شدن اسلام بر جزیرة العرب و فتح منطقه، او آرام فرزند خود را کاندیدای حکومت اسلامی کرد و در زد و بندی که با گروه خود داشت توانست منطقه شامات شامل سوریه و قسمت هایی از اردن و عراق و فلسطین و ترکیه فعلی را در حاکمیت معاویه فرزند خود قرار دهد. و بدین ترتیب حکومت اموی شکل گرفت که این حکومت در امتداد حکومت جاهلیت جزیره العرب بود، با این تفاوت که این بار با نام اسلام حکومت اموی ادامه می یافت.
معاویه در جنگی که با حضرت علی علیه السلام به عنوان خلیفه چهارم مسلمین (مطابق مرامنامه حکومتی اهل سنت)، انجام داد، و سپس ادامه نبردی که با امام حسن علیه السلام به عنوان خلیفه پنجم حکومت مرکزی در مدینه داشت، توانست با فتح و پیروزی در جنگ عملا کل منطقه را در حکمروایی خود قرار دهد و بدین ترتیب پسر ابوسفیان توانست حکومت پدر در زمان جاهلیت را احیا کند و اینبار با نام اسلام پادشاهی خود را مستقر سازد.
تا مرگ معاویه، حکومت خلیفه گی پنجاه سال طول کشید و مردم از اسلام چیزی را می دانستند و  به آن عمل می کردند که معاویه از خلافت اسلامی بدان تبلیغ می کرد، و چون آنها به دین الهی از زاویه سقیفه می نگریستند،  و دستورات شخصی معاویه را به عنوان دین و آیین می دانستند، لذا عملا مردم اعتقادات صحیحی از اسلام نداشتند. و اسلام خلیفه گی پوششی از جهالت و ظلم و ستم حاکمان بود. و این حکومت خلافت گری مبتنی بر نفی امامت، ولایت و بر مبنای حکومت خود رأی حاکمان بود.
معاویه در مدت حکومت خود خلاف های بسیاری انجام داد، او در جعل احادیث و در تفسیر به رای و تقسیم اموال مطابق رای و نظر شخصی عمل می کرد، او بر فراز منابر تبلیغی در تهمت و افترا به خاندان پیامبر هیچ کوتاهی نکرد، و امامان جمعه و جماعت منصوب از جانب او در بد دهنی و دروغگویی و سب حضرت علی علیه السلام دستور معاویه را اطاعت می کردند، معاویه به صحابه پیامبر اکرم و شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیهم اجمعین بسیار سخت می گرفت و آنها را از بیت المال بی نصیب می کرد. و از آنان در هیچ منصب حکومتی استفاده نمی کرد. در دوران معاویه سختی و تنگناها برای پیروان امیرالمؤمنین علی السلام قابل تحمل نبود.

خلاف برجسته معاویه

شهادت امیرالمرمنین علیه السلام به دست ابن ملجم مرادی خوارجی، به علاوه خلافت امام حسن علیه السلام که کوفیان با او بیعت کردند، اما سر نگرفت و معاویه امام را با حیله عمر عاص کنار زد. نتیجه آن شد که خلافت معاویه تحکیم یافت.
پس از صلح با امام حسن علیه السلام، معاویه وارد کوفه شد. معاویه سال ۴۱ هجری را «عام الجماعة» نامید؛ زیرا به نظرش امت مسلمان به استثنای خوارج با یک خلیفه بیعت کردند. این نخستین سنگ بنای سلسله پادشاهی امویان در تاریخ بود. سلسله ای که ۹۱ سال هجری و ۸۹ سال میلادی در تمام ممالک اسلامی ادامه یافت و از آن پس، بیش از ۷ قرن در اندلس جریان داشت.
معاویه در مقام حکمرانی خطاهای بسیار فاحشی را انجام داد، گذشته از آزار و اذیت های شیعیان پیامبر و امام علی علیهما السلام، او نسبت به پیمان های منعقده خود نیز وفادار نبود، او در واقع یک دروغگو و سیاست مدار بود که در اجحاف حقوق مردمان از هیچ نیرنگی فروگذار نمی کرد. حیله های او را سیاست نام گذاشته اند و تعدی به حقوق مردمان را زیرکی گفته اند، اما باید دانست که زیرکی و باهوشی نسبتی با خباثت و تعدی به حقوق حقه مردمان ندارد.
از جمله در پیمان صلحی که با امام حسن علیه السلام به عنوان خلیفه مسلمین و پنجمین خلیفه راشدین از منظر اسلام سقیفه بسته شد او متعهد گردید که بعد از خود جانشینی تعیین نکند و ادامه و دنباله حکومتی نداشته باشد. اما معاویه که به هیچ قردادی متعهد نبود هنگامی که متوجه شد در شرف مردن است، نسبت به فرمانروایی بعد خود و معرفی پسرش یزید دست به اقدامات همه جانبه ای زد، و از جمله در زمان حیات خود نسبت به گرفتن پیمان حکومتی برای پسرش به شکل گسترده ای اقدام نمود. همین عمل از بزرگترین جنایت هایی است که او در کمال خباثت بدان دست زد و آینده بنی امیه را در حکومت شکل داد.
او مطابق دین سقیفه مرتکب خلاف شرعی، و عرفا هم نسبت به نقض قرارداد خود جنایت جدیدی را مرتکب شده بود، انتخاب یزید به عنوان جانشین برای معاویه نقض صلحنامه ای بود که در پایان جنگ با نماینده مردمان امضاء کرده بود. به هر روی بیعت با یزید شروع شد و در هر مناسبتی مقامات سیاسی آن دوران با یزید ولیعهد بیعت می کردند. تا آنکه در رجب سال شصت معاویه به هلاکت رسید و یزید مطابق سناریوی تنظیم شده معاویه، به حکومت دنیای اسلامی آن روز، حاکم مسلمین گردید.
جایگاه حکومت یزید نه انتخاب سقیفه بود، نه گرایش مردم، نه بیعت عمومی، نه بیعت برگزیدگان، نه معیار اسلامی، نه شخصیت ویژه یزید، نه موافقت بزرگان مدینه به عنوان پایگاه اسلامی آن روز جهان اسلام، نه معیار های خلافت سقیفه، و نه هیچ معیاری که حتی اهل سنت و دانشمندان شان آن را تأیید کنند. با حیله و تزویر معاویه یزید وارث حکومت معاویه بر کل جهان اسلامی آن روز شد، و وقتی جماعتی از مسلمین مدینه برای تهیه گزارش از وضعیت یزید به شام رفتند، در برگشت و در مسجد مدینه گزارش کردند که اگر زندگی رفاه و آسایش، می خواهید یزید گزینه مناسبی است، و اگر از اسلام چیزی می خواهید او فاقد تمامی معیار های اسلامی است.

بیعت های اجباری یزید و سرآغاز عاشورای حسینی

سران سیاسی جهان اسلامی در آن روزها در مکه و مدینه استقرار داشتند، و لذا یزید برای جلب نظر آنان و سکوت در مقابل حکومت خود، به والیانش دستور داد که از هر مخالف احتمالی بیعت اجباری اخذ گردد. تعداد زیادی از مخالفان بیعت کردند، اما سه شخصیت مد نظر ویژه یزید یعنی امام حسین علیه السلام،  ابن زبیر، و ابن عمر، باید تعیین تکلیف می شدند. والی دست نشانده مدینه از این سه در دارالحکومه خواست در کنار شمشیر سربازانش بیعت اخذ کند.
ولید بعد از دریافت نامه یزید در ۲۸ رجب سال ۶۰، امام حسین علیه السلام را احضار کرد. ایشان نیز در ۲۹ رجب به همراه سی نفر از جوانان بنی هاشم به دارالاماره رفتند. ولید نامه یزید را خواند و خبر مرگ معاویه را به امام داد و او را به بیعت فراخواند. امام حسین علیه السلام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام و السلام.» آن حضرت بیعت با یزید را نپذیرفت و از دارالاماره بیرون رفت و ولید هم نتوانست مانع او گردد.

بیعت نکردن امام حسین علیه السلام با حاکم جور و ستم

امام حسین علیه السلام بارها درباره فلسفه حرکت و قیام خود فرمودند: «هدف من از قیام، اصلاح فساد هایی است که در امت جدم به وجود آمده است. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کرده و به سنت جدم و راه و روش پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام عمل کنم.»
امام یکشنبه 30 رجب سال شصت هجری، مطابق با 19 اردیبهشت سال 59 ه ش به همراه جمعی از بنی هاشم، برادران، برادر زادگان و عمو زادگان که تعدادشان به بیست و یک نفر می‌رسید به منظور جلوگیری از خون ریزی، و درگیری با نمایندگان یزید و والی مدینه، و با حفظ سیره رسول خدا از شهر مدینه خارج شده و به سوی مکه حرکت کرد.
بعد از این‌که امام حسین علیه السلام به سوی مکه رفتند، ولید نامه‌ای به یزید نوشت و درباره حسین ‌بن علی علیهما السلام نوشت که او با ما، در امر خلافت بیعت نکرده است. یزید، بسیار عصبانی شد، سپس در جواب به او نوشت: «هنگامی که نامه من به دست تو رسید برای اطمینان خاطر، بیعت مجددی از اهل مدینه بگیر. باید سر حسین ‌بن علی با جواب این نامه همراه باشد. اگر این کار را انجام دادی جایزه بزرگی نزد من داری و از بهره فراوان برخوردار هستی.»
امام حسین، در چهارشنبه ۳ شعبان سال ۶۰ قمری به مکه رسیدند و پس از ورود به مکه در محلی به نام شِعْب علی اقامت کردند و تا هشتم ذی الحجه یعنی مدت چهار ماه و پنج روز در این شهر اقامت داشتند.

فعالیت‌های امام حسین علیه السلام در مکه

اول آنکه: در مدت حضور امام حسین علیه السلام در مکه، استقبال مردم از آن حضرت زیاد شد. اگرچه بیشتر مردم ساکن مکه از تیره ‌های قریش بودند که به علت رقابت ‌های قبیلگی دیرینه، چندان میانه خوبی با خاندان پیامبر نداشتند، ولی چنان که گذشت به سبب موقعیت مذهبی مکه و نزدیک شدن موسم حج، مردم از سایر سرزمین ‌های اسلامی در آن حضور داشتند. همچنین به دلیل شخصیت منفور یزید، که بسیاری از مسلمانان با خلافت او موافق نبودند، امام با استقبال گرم مردم مواجه شد.

  • شیخ مفید ره می‌گوید: مردم مکه و کسانی که برای انجام عمره در آنجا به سر مي‌بردند و سایر مردم، خدمت ایشان می‌رسیدند.(شیخ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۳۶)
  • ابوحنیفه دینوری می‌نویسد: مردم نزد حسین بن علی رفت و آمد می‌کردند و حلقه حلقه به دور او می‌نشستند. (دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۲۹)
  • ابن اعثم و خوارزمی برای توصیف نحوه استقبال مردم مکه از امام و خوش حالی آنان از ورود آن حضرت، تعبیر فرح شدید را به کار برده‌اند و افزوده ‌اند که مردم، صبح و شب به نزد او می‌رفتند. (ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج۵، ص۲۳ / خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۱۹۰)
  • ابن اثیر می‌نویسد: وقتی حسین بن علی وارد مکه شد و استقرار یافت، اهالی آنجا به همراه کسانی که برای عمره آمده بودند و افراد مختلف از اطراف و اکناف، نزد او رفت و آمد می‌کردند. ( ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۳۳)
  • ابن کثیر نیز می‌نگارد: مردم در مکه نزد حسین می‌رفتند و اطرافش می‌نشستند و سخن او را می‌شنیدند. ( ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۸، ص۱۶۲ )  
  • او پس از اشاره به حضور ابن زبیر و موقعیت خوب او می‌گوید: «اما با این حال او در نظر مردم، عظمت حسین را نداشت. مردم تنها به حسین تمایل داشتند؛ زیرا او سرور بزرگ، و پسر دختر پیامبر بود و آن روز در روی زمین هیچ کس همتراز و هم شان او نبود؛ لکن حکومت یزید همواره با او خصومت و رقابت داشت».

دوم آنکه: وقتی که شیعیان کوفه از مرگ‏ معاویه مطلع شدند، در منزل سلیمان بن‌صُرَد خُزاعِی اجتماع نمودند. سلیمان، طی سخنانی از آنان خواست که اگر سر یاری کردن امام حسین را دارند به او نامه بنویسند؛ حاضران همگی اعلام آمادگی کردند و نامه‌ای به امام حسین علیه السلام نوشتند. در این نامه که در ۱۰ رمضان سال ۶۰ قمری به امام رسید، بعد از حمد و ثنای الهی نوشته بودند: «ما پیشوایی نداریم، نزد ما بیا تا شاید خداوند به واسطه شما ما را بر محور حق گرد آورد.» دو روز بعد از آن نیز صد و پنجاه نامه از سوی‏ مردم کوفه خدمت امام رسید که هر نامه از سوی یک یا دو نفر یا چهار نفر بود.
این نامه‌نگاری ‌ها آنقدر گسترده شد که فرصت طلبان نیز برای این‌که از قافله عقب نمانند به امام نوشتند: «باغ و بستان ‌ها سبز شده، میوه‌ ها رسیده و نهرها لبریز گردیده است. پس اگر مایلی به سپاهی که برایت آماده شده، ملحق شو».
اینجا بود که نقطۀ آغازین عاشورا به وقوع پیوست و شهادت امام حسین علیه السلام را در پی داشت.

سوم آنکه: امام حسین‏ علیه السام برای آنکه از آمادگی اهل کوفه و دلیل و اصالت نامه ها اطمینان پیدا کنند، لذا مسلم بن عَقیل را به عنوان نماینده خود به کوفه فرستاده و در پاسخ نامه‌ های کوفیان نوشتند: «هم اکنون برادرم و پسر عمویم و شخص مورد وثوق و اطمینان از اهل بیت خود، مسلم‌ بن عقیل را به سوی شما فرستادم و او را مأمور کردم که وضع و نظرتان را برایم بنویسد. اگر مسلم برای من نوشت که رأی و اندیشه شما و دانایان تان همانند سخن فرستادگان شما و آنچه در نامه‌های تان خواندم است، انشاءالله به زودی نزد شما خواهم آمد».
مسلم بن عقیل در نیمه ماه رمضان از مکه خارج شد و در روز ۵ شوال سال ۶۰ قمری وارد شهر کوفه گردید و به خانه مختار بن ابی عُبَیْد ثقفی یا مسلم بن عوسجه رفت. با شیوع خبر آمدن مسلم به کوفه، شیعیان نزد وی جمع شدند. او نامه امام‏ را برای آنان قرائت کرد، آنان با شنیدن محتوای نامه به گریه افتادند. پس از قرائت نامه، شیعیان برای یاری نهضت اعلام وفاداری کرده و حدود دوازده هزار نفر با مسلم بیعت کردند. سپس مسلم نامه‌ای مبنی بر بیعت مردم به امام نوشت و این نامه را ۲۷ روز قبل از شهادت اش، توسط عابس بن‌ ابی ‏شبیب شاکری خدمت امام حسین علیه السلام در مکه فرستاد. این نامه اواخر ماه ذیقعده به دست امام رسید.

عاشورا و رویارویی حر بن یزید ریاحی با کاروان امام حسین

کاروان امام حسین علیه السلام یک شب در منزل شَراف توقف داشته و هنگام صبح حرکت کردند. کاروان‏ امام پس از حرکت، نیروی تحت فرماندهی حربن یزید ریاحی را مشاهده کردند. ایشان ‏کوشیدند که از دسترس آنان خارج شوند. اما این کار میسر نشد و سرانجام در منزل ذُوحُسَم سپاه حُر به کاروان امام رسید. در این هنگام امام حسین علیه السلام به جوانان فرمودند: این جماعت را آب بدهید و سیراب شان کنید و به اسب های شان نیز آب بنوشانید. جوانان برخاستند و به آنها آب دادند.
امام حسین در خطبه‌ای در مقابل سپاه حر فرمودند: «پیش آمد ما همین است که می‌بینید. اوضاع زمان دگرگون شده. زشتی‌ها آشکار، و نیکی‌ها و فضیلت ها از محیط ما رخت بسته است. از فضائل انسانی جز اندکی، مانند قطرات مانده در ته ظرف آب، باقی نمانده است. آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل باز داشته نمی‌شود؟ (در چنین شرایطی) باید مؤمن، خواهان دیدار خدای عز وجل باشد‎. من چنین مرگی را جز سعادت، و زندگی با ظالمان و متجاوزان را جز ننگ و خواری نمی‌بینیم. مردم بندگان دنیایند و دین، لقلقه ای است که بر زبان آنها جاری است. تا زمانی که معیشت آنها برقرار باشد، دین دارند. اما هرگاه در امتحان افتند، متدینان اندک خواهند بود.»
حُر و سپاهیانش با امام حسین، به ‏راه ادامه دادند تا آنکه به کربلا رسیدند. آن حضرت روز دوم محرم سال ۶۱ هجری، مطابق با سه شنبه 13 مهر ماه سال 59 شمسی، به کربلا رسید. در آنجا حر و یارانش در برابر امام ‏ایستادند و آنان را از حرکت باز داشتند. حر گفت: همین جا فرود آیید، فرات که به شما نزدیک است. آن‌گاه امام حسین دستور داد بارها را همان جا فرود آورند.
در هفتم محرم نامه‌ای از عبیدالله‌ بن‌ زیاد به عمر بن‌ سعد رسید که در آن آمده بود: «از رسیدن آب به حسین و یارانش مانع شو، به‌ گونه ‏ای‌ که حتی یک قطره از آن ننوشند.». چون تشنگی بر امام و یارانش شدت گرفت، برادرش عباس‏ را با سی سوار و بیست پیاده همراه با بیست مشک [جهت آوردن آب] به ‌سوی شریعه روانه کرد و آب را به خیمه ها آوردند و از این پس به عباس‏ لقب «سقاء» دادند.

تاسوعا

در نهم محرم سال ۶۱ ه.ق، مطابق با سه شنبه 20 مهر ماه سال 59 ه.ش، شمر با نامه‌ای از طرف عبیدالله بن زیاد والی دست نشانده یزید در کوفه، وارد کربلا شد. در آن نامه از عمر بن سعد جدیت بیشتر در برخورد با امام حسین خواسته شده بود که به هجوم لشکر عمر بن سعد در عصر این روز، منجر شد. امام حسین با فرستادن برادرش عباس بن علی، از آنها مهلت گرفت تا شب را با نماز و تلاوت قرآن به صبح برسانند.
همچنین در این روز، شمر، امان نامه ‌ای برای حضرت عباس و دیگر فرزندان ام‌البنین فرستاد، اما آنان نپذیرفتند. شیعیان، برای تکریم عباس بن علی، تاسوعا را به نام ایشان به شمار می‌آورند و در آن، به ذکر فضائل ایشان و سوگواری می‌پردازند.
نهم محرم روزی است که حسین بن علی و یارانش توسط سپاه یزید از هر سو در کربلا محاصره شده و بارهای خود را پیاده کردند. پسر مرجانه (عبیدالله بن زیاد) و عمر بن سعد از تعداد زیاد ارتش خود خوشحال بودند و آنها حسین بن علی علیهما السلام و یارانش را ضعیف می‌دانستند. آنها می‌دانستند که حسین بن علی در عراق هیچ یار و یاوری ندارد.
امام حسین علیه السلام در عصر تاسوعا درباره یارانشان می فرمایند:
«من یارانی بهتر و باوفا تر از اصحاب خودم سراغ ندارم و خویشاوندانی نیکوکار تر و به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خود نمی‌شناسم.» (شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ۱۳۸۸ش، ص۴۹۶-۴۹۷)

الف – امام جعفر صادق علیه السلام در ضمن حدیثی، در توصیف این روز فرمودند: «تاسوعا روزی است که حسین و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامی بر ضد آنان گرد هم آمدند. ابن زیاد و عمر بن سعد نیز از فراهم آمدن آن همه نیرو خوشحال شدند. و آن روز حسین و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر برای او کمکی نخواهد رسید. و عراقیان نیز او را پشتیبانی نخواهند کرد.‌»
(کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۴، ص۱۴۷ . مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۵، ص۹۵ /   شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۴۶۰ )

ب – از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: تاسوعا روزی است که حسین و یارانش در آن روز در کربلا محاصره شدند. سپاه شام پیرامونش حلقه وار گرد آمده او را از حرکت باز داشتند و پسر مرجانه و عمر بن سعد در آن روز شادمان که لشکری انبوه، به اختیار دارند و حسین و یارانش را ضعیف شمردند و یقین کردند که دیگر حسین، یار و یاوری ندارد و مردم عراق به مدد او نخواهند آمد. سپس فرمودند: پدرم به فدای آن مستضعف غریب! مقام شامخ و با عظمت حضرت ابوالفضل العباس فرزند رشید امیرالمومنین و موقعیت خاص ایشان باعث شده است تا یک روز (تاسوعا) به عنوان یادبود ایشان قرار گیرد.

عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام

عکس العملی دور از انتظار و غیرقابل باور و پذیرش بسیاری از مسلمانان در برابر راهی که امام حسین علیه السلام طی نمود، وجود دارد! چرا که نه تنها کوفیان که خود طلایه دار دعوت حضرت بودند، بلکه مردم دیگر شهرهای اسلامي بویژه مکه و مدینه هم واکنش مناسب و پاسخ مثبت در برابر این حادثه از خود نشان ندادند. و به رغم آنکه هنوز بیش از نیم قرن از شهادت رسول خدا نگذشته بود، شاهد چنین جنایت و فاجعه اى بودند و دَم برنیاوردند.
وقتی حضور تعدادی از صحابه و گروه زیادی از تابعین را در آن روزگار به یاد مى آوریم و مى بینیم که از حریم خاندان پیامبر هیچ گونه دفاعی نمى کنند در حالى که هم چنان ادعاي دین دارى مى کنند، با تناقضی غیر قابل توجیه رو به رو مى شویم. چرا که از یک سو ادعاي دین دارى و دین باوری این دسته را مى بینیم و ازسوى دیگر، به راستی و درستی حرکت فرزند پیامبر ایمان داریم. شخصیتی که در دامن رسول خدا، دختر بزرگوارش فاطمه زهرا و نخستین امام شیعیان و چهارمین خلیفه مسلمانان بزرگ شده است. اکنون هر انسان آزاده و جستجو گر تاریخ کربلا و عاشورا با این مشکل دست به گریبان است که چگونه این دو واکنش متضاد را بپذیرد و تضاد آن دو را توجیه کند؟!

اگر هر پرسشگر نهضت عاشورا بخواهد در تحلیل خویش بیراهه یا کژ راهه نرود و در دام تحلیل هاى عقیم و ناکارآمد در این باره نیفتد، لازم است:
نخست اینکه، سنخیتى بین خود و رهبر نهضت ایجاد کند تا روح و رفتار امام حسین علیه السلام را با جان و دل لمس کند.
و دوم آنکه، در بررسی ابعاد و زوایای ماجرای کربلا، به شخصیت امام حسین به عنوان امام معصوم و کسى که اطاعتش واجب و صاحب ولایت عام است، عنایت کامل داشته باشد. در این صورت مى توان ادعا کرد که پرسشگر تاریخ کربلا در تفکرات خویش درباره انگیزه حرکت کربلا و وقایع عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام به تحلیل نسبتا صحیح و جامع دست یافته است.

در مورد واقعه عاشورای سال ۶۱ اغلب تاریخ نگاران اهل سنت از جمله محمد بن جریر طبری، بلاذری، عمر بن سعد، ابن قتیبه دینوری، احمد بن داوود دینوری و عزالدین بن اثیر واقعه کربلا را به تفصیل و بر اساس روایت ابومخنف بیان کرده‌اند. این درحالی است که بعد از واقعه عاشورا، بنی امیه به جعل منابع اسلامی پرداختند. و به بهانه کشتن امام سوم شیعیان آن را روز مبارک و عید، روزه، توبه آدم، نجات یونس از شکم ماهی، استقرار سفینه نوح در کوه جودی، روز شکافته شدن دریا برای موسی، خاموش شدن آتش برای ابراهیم اعلام نمودند.

الف – شیخ طوسی در کتاب مصباح از عبدالله بن سنان روایت کرده که گفت : در روز عاشورا بر امام صادق علیه السلام وارد شدم. آن حضرت را دیدم که رنگ از چهره اش پریده و اثر اندوه در او آشکار و هویدا است. و پیوسته اشک از دیدگانش مانند دانه های مروارید می چکید. عرض کردم : ای پسر پیغمبر ! از چه می گریی که دیده ات گریان مباد ؟ فرمود : مگر غافلی که در این روز چه حادثه ای روی داده؟ مگر نمی دانی که حسین بن علی در مثل چنین روزی به شهادت رسیده است ؟!

نگاه دنیوی به عاشورا و قیام امام حسین علیه السلام

یکی از دیدگاه هاى مهم اهل سنت درباره فلسفه قیام عاشورا و علت و هدف قیام امام حسین علیه السلام، برداشت دنیا گرایانه از نهضت اباعبدالله است. این برداشت از همان آغاز نهضت در برخورد هایى که امام با برخی از بزرگان و افراد سرشناس در مدینه و مکه داشتند، به روشنى نمایان است. آنان به این گمان که حسین بن على علیهما السلام براى دستیابى به ریاست و حکومت دنیايی قیام کرده است؛ اما در ارزیابی خود براى دست یافتن به چنین هدفى، دچار اشتباه شده است، حرکت حضرت را تخطئه کرده و در لباس خیرخواهی، کوشش مى کردند امام را به هر شکل ممکن، از این سفر باز دارند. چرا که مى دانستند این حرکت به شکست نظامی منجر خواهد شد و دستیابى به حکومت، خیالی بیش نیست. چنانکه در همان زمان عبدالله بن عمر با چنین نگاهي چندین بار کوشید تا حضرت را از هدف خود منصرف نماید. عبدالله بن مطیع نیز با چنین اعتقادي ، از امام مى خواهد که از تصمیم خویش منصرف شود; چنانکه در دیدارش با حضرت مى گوید:
«شما را به خدا، اى پسر رسول خدا، مگذار حرمت اسلام شکسته شود! شما را به خدا، حرمت رسول خدا و حرمت عرب را حفظ کن! به خدا سوگند، اگر آنچه را که (امروز) در دست بنى امیه است (یعنی حکومت) در پى آن باشى، تو را مى کشند و اگر شما را بکشند، بعد از شما هرگز از کسى نمى هراسند.»
چنین اندیشه اى محدود به عصر امام حسین علیه السلام نشد. بلکه در قرون بعدی نیز، برخی از مورّخان و اندیشمندان اهل سنت ضمن تأیید و پذیرش و ترویج تفکر یاد شده، به ارائه تفسیر سطحي و دنیا گرایانه از انگیزه قیام اباعبدالله و در نتیجه ارائه چهره اى تحریف شده و دگرگون از نهضت کربلا و عاشورا و درباره این که علت و هدف قیام امام حسین چه بود پرداختند. این گروه در اثر چنین نگاهي (که برخاسته از محاسبه هاى بشری است) براین باورند که نهضت امام یک حرکت نسنجیده در شرایط نامناسب بوده است. چون ایشان آن چنانکه باید در ارزیابی قدرت حکومت و سنجش توان و جایگاه خویش دقت لازم نکردند. از این رو بر اقدام امام خرده گرفته و آن را سبب تفرقه بین مسلمانان و خلاف مصالح جامعه اسلامی پنداشته اند. و در این زمینه برخی از آنان تا آنجا پیش رفته اند که حرکت امام را براى خود او و اسلام و مسلمانان تا روز قیامت زیان بار دانسته اند.

کج فهمی های مغرضانه از علت و هدف قیام امام حسین علیه السلام و عاشورا

نمونه اى از اظهار نظرهای مغرضانه و کج فهمی و نفهمی هایی که افراد به ظاهر عالم و صاحب فهم درباره علت و هدف قیام امام حسین علیه السلام داشته اند این چنین است:
الف – قاضی ابوبکر بن عربى اندلسى مالکى (م. 543 ). مؤلف کتاب «العواصم من القواصم» در این باره مى گوید: «اگر حسین بن على که بزرگ این امت و پسر بزرگ این امت و شریف ترین شخص و پسر شریف ترین شخص امت بود، در خانه خود مى نشست یا به زراعت یا دامداری مى پرداخت، مقرون به صلاح و صرفه بود. و اگر مردم از او درخواست قیام به حق مى کردند، از آنان نمى پذیرفت و توجه به هشدار رسول خدا مى کرد (که از انگیزش فتنه بیم داده بود). و به خاطر مى آورد که رسول خدا از صلح حسن بن على ستایش کرده است. اگر او تنها به این نکته توجه مى کرد که حسن بن على با آن همه نیروی نظامی خود حکومت و خلافت را از دست داد. چگونه او مى تواند به کمک اوباش و اراذل کوفه خلافت را چنگ آورد؟ چنین حادثه تأسف بارى هرگز رخ نمى داد!»، (العواصم من القواصم، تحقیق و تعلیق: محب الدین الخطیب، قاهره، المکتبة السلفیة، [بى ت]، ص 332 )
هم چنین ابن عربى معتقد است که امام حسین با قیامش، وحدت امت اسلامی را به هم زد. و مردم به حکم فرمایش پیامبر که فرمود: «هرکس بخواهد امت متحد اسلام را به تفرقه بکشاند باید کشته شود، هرکس که مى خواهد باشد.» او را کشتند هر چند او فرزند پیامبر بود. بنابراین حسین موافق شریعت جدّش کشته شد! (همان صفحه)

ب –  ابن تیمیه (م. 728 )، بنیان گذار اندیشه وهابیت، نظریه جواز خروج حسین بن على بر یزید را باطل مى داند. او بر این باور است که: «مفسده چنین خروجی از مصلحتش بیشتر بوده و در خروج و قیام حسین هیچ گونه مصلحت دنیايی ودینى وجود نداشته است. چرا که حسین آنچه را که از کسب خیر و دفع شر در نتیجه قیامش به دنبال آن بود، به دست نیاورد. و حتى با قیام و کشته شدنش، خوبى کاهش یافت و بدى فزونی گرفت. بلکه قتل حسین از کارهایى بود که فتنه هاى زیادی را دامن زد.»
وى در جای دیگر در بحث مقایسه اى بین قتل عثمان و شهادت امام حسین علیه السلام مى نویسد:
«بى تردید اجر و ثواب عثمان نزد خدا بیشتر و گناه قتلش بیشتر از گناه کشتن کسى است که حاکم و زمامدار مسلمانان نبوده. اما براى دستیابى به حکومت خروج کرده است چرا که عثمان از خود صبر پیشه کرد و براى حفظ جان خویش با قاتلانش نجنگید!…»  (ابو العباس تقی الدین احمد بن عبد الحلیم (الشهیر بابن تیمیه الحرانى الدمشقى الحنبلى). منهاج السنة، قاهره، مکتبة الجمهوریة، [بى ت]، ج 2، ص 241 ـ 242)

ج –  ابن کثیر (م 774 هـ) در کتاب البدایة و النهایة در فصلی با عنوان «قصة الحسین بن على و سبب خروجه باهله من مکة الى العراق فى طلب الامارة وکیفیة مقتله» به جریان قیام کربلا و عاشورا پرداخته است. وى با انتخاب عنوان یاد شده هدف نهضت امام حسین علیه السلام را طلب حکومت و دستیابى به قدرت (طلب الامارة) بیان کرده و با این سخن به این قیام، ماهیتی سیاسی ـ دنیايی داده است.( ابوالفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقى، البدایه و النهایة، تحقیق و تعلیق: مکتب تحقیق التراث، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، [بى ت]، ج 8 ، ص 160)

د –  ابن خلدون (م. 808 ) دیدگاه خویش را درباره قیام امام حسین علیه السلام چنین بیان مى کند: «… حسین دید که قیام بر ضد یزید به سبب فسق وى واجب و ضروری است. به ویژه بر کسى که توانایی چنین قیامی را داشته باشد. او گمان کرد خود به سبب شایستگی و داشتن شوکت و نیرومندی، بر این امر توانا ست; اما درباره شایستگی، هم چنان که گمان کرد درست بود و بلکه بیش از آن هم لیاقت داشت; اما درباره شوکت (و قدرت نظامی خویش که خیال مى کرد بتواند با نیروی نظامی خویش بر دشمن غلبه کند) اشتباه کرد!»، (عبد الرحمن بن محمد بن خلدون، تاریخ ابن خلدون (المقدمة)، چ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1413هـ ، ج1، ص 228)

هـ –  شیخ محمد طنطاوی مصری (م 1277 هـ) درباره نهضت امام حسین علیه السلام مى نگارد: «حسین بن على از روى خوش گمانی به کساني که گرد او جمع شده بودند و شدیداً  او را براى قیام و قبضه کردن خلافت تحریک مى کردند، اطمینان پیدا کرد. از این رو قیام کرد. اما از طرفي قدرت و شوکت بنى امیه و شدت عمل دستگاه حاکم را به حساب نیاورد. و از طرف دیگر، فریب کارى مردم عراق را که در گذشته پدر و برادرش را فریب داده بودند، از نظر دور داشت!». (مجلة رسالة الاسلام، قاهره، سال 11، شماره1، ص 85 )

و – عبدالوهاب نجار (م 1360 هـ)، استاد دانشگاه الازهر مصر نیز درباره قیام اباعبدالله، نظرى شبیه دیدگاه طنطاوی دارد، او مى گوید:
«ظلم است که گفته شود یزید، حسین بن على را اجباراً به سوى عراق فرستاد زیرا حسین با اختیار خود به عراق رفت. او به دو سبب فریب خورد: یکی آنکه، خیال کرد عراقیان که دعوتش کردند او را یارى خواهند داد. و دیگر آنکه، تصور کرد خویشاوندی با رسول خدا چنان مقام اجتماعی به او داده است که مى تواند در این مبارزه پیروز شود.». (عزالدین ابو الحسن على بن ابى الکرم الشیبانى، الکامل فى التاریخ، تحقیق: ابوالفداء عبدالله القاضى، چ دوم، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415هـ ، ج3، پاورقی ص 446 )

علت و هدف قیام امام حسین چه بود؟

باید متذکر شد که:
امام حسین علیه السلام در سخنرانی هشدار دهنده و نصیحت آمیزى که در سال هاى آخر حکومت معاویه در مکه و در جمع نخبگان و دانشمندان دیگر شهرهای اسلامی داشتند، انگیزه هاى ریاست طلبانه و دنیا خواهانه از اقدام ها و فعالیت هاى خویش ضد نظام حاکم اموی را این گونه رد مى کنند:
«خدایا! تو مى دانى که آنچه از سوى ما انجام گرفته (از اقدام ها و مبارزه ها بر ضد دستگاه حاکم) به سبب سبقت جویى در فرمانروایی و افزون خواهى در دستیابى به متاع ناچیز دنیا نبوده است.» 226
در وصیت نامه خود به برادرشان محمد بن حنفیه در مدینه (پیش از ترک این شهر) با رد چنین اتهامی، انگیزه قیام خویش را چنین بیان مى کنند:
«من از روى سرمستی و گستاخی و تبهکارى و ستمگری از مدینه خارج نشدم. بلکه براى طلب اصلاح در امت جدم خارج شده ام. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم على بن ابى طالب عمل کنم.»،
(ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد، الفتوح، تحقیق: على شیری، بیروت، دارالاضواء، چ اول، 1411 ه.ق  ج5، ص 21. 
خوارزمی، ابوالمؤید موفق بن احمد المکى، مقتل الحسین، تحقیق: محمد السماوى، قم، دارالانوار الهدى، چ اول، 1418 ه.ق  ، ج1، ص 273 .
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ه.ق، ج44، ص 329 )
و نمونه هایی نیز در میان علمای شیعه دیده شده است، نظیر نویسنده کتاب شهید جاوید که با نگاه دنیا گرایانه به این موضوع که علت و هدف قیام امام حسین علیه السلام چه بود پرداخته است، و در نتیجه گیری به سراشیبی افکار و اوهام خاصی گرفتار شده است، که تماما افکاری فاسد و بیهوده است. این دیدگاه با رویکرد قیام به منظور تشکیل حکومت مطرح شده است.

علت و هدف قیام امام حسین علیه السلام و عاشورا در میان بزرگان شیعه

یکی از دیدگاه هاى مهم درباره قیام امام حسین علیه السلام و عاشورا که به ویژه در سه دهه اخیر مطرح شده است، دیدگاه قیام به انگیزه پیروزی نظامی و تشکیل حکومت است. بر اساس این نظریه، پیروزی نظامی و تشکیل حکومت اسلامی براى امام مطلوب درجه یک. صلح شرافتمندانه، مطلوب درجه دو. و شهادت، مطلوب درجه سه بوده است. با این تفاوت که آن حضرت نخست براى پیروزی نظامی و بعد براى صلح فعالیت کرد. ولى براى کشته شدن هیچ گونه فعالیتی نکرد. بلکه این کارگزاران حکومت ضد اسلام بودند که فرزند پيامبر را کشتند و چنین خسارت بزرگى را بر جهان اسلام وارد ساختند.(نعمت الله صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، چ دوازدهم، تهران، [بى ن]، 1361ش، ص 159)
تأکید بسیاری که در این نظریه شده این است که شهادت، هدف از نهضت و حرکت امام حسین علیه السلام نبوده است. و دیدگاه قیام به انگیزه شهادت، از قرن هفتم با تألیف کتاب لهوف شایع شده است.
این نظریه روایاتی را که دیدگاه تعبد به شهادت را مورد تأکید قرار داده، مورد بررسی و نقد قرار مى دهد. و ضمن نادرست شمردن چنین برداشتی از انگیزه قیام سیدالشهداء علیه السلام، یادآور مى شود که: برخی از علما و فقهاي برجسته قرن چهارم و پنجم هجرى هم چون شیخ مفید، شیخ طوسی و سید مرتضي نیز براین باور بودند که هدف از قیام امام حسین علیه السلام، شهادت نبوده است و حضرت نمى دانست در راه سفر به کوفه شهید مى شود. این قول در حدود سه قرن بین عالمان و اندیشمندان شیعه مشهور بوده است. و هیچ یک از عالمان شیعه با این دیدگاه مخالفت نکرده است. اما در قرن هفتم مرحوم سید بن طاووس با تألیف کتاب «اللهوف فى قتلى الطفوف» نظریه قیام براى شهادت را مطرح کرده که با ترویج آن از آن زمان تاکنون، به یک باور مشهور تبدیل شده است.(صفحه 455)،
این نظریه بر این باور استوار است که اگر چه ارزیابی امام در موازنه قوا و شرایط قیام، بر اساس واقع بوده. اما از حوادث پیش بینى نشده و پشت پرده آگاه نبوده و این امر منجر به شکست نهضت او شد. بنابراین امام از نگاه این نظریه، شخصی است که حتى به اندازه افرادي که از روى دلسوزی از وى مى خواهند از رفتن به عراق و برپایی نهضت در آنجا منصرف شود، از قدرت لازم جهت پیش بینى حوادث غیر مترقبه برخوردار نبوده است! در حالى که روشن است اگر حتى امام فاقد علم غیب فرض شود، باز نمى شود او را آن قدر اشتباه کار دانست که در مسائل بسیار مهمی که با مصالح خود، خاندان و جامعه اش ارتباط حیاتی داشته، حتى به میزان نصیحت گویان، قدرت تشخیص حوادث آینده را ندارند.
و اگر هم بشود این مقدار اشتباه کارى را در حق امام مجاز دانست، در این صورت دیگر نمى توان او را شایسته امامت و زمامدارى مسلمانان دانست. زیرا امامی که از علم غیب بهره مند نباشد و درک و آگاهي ظاهری اش نیز از نصیحت گویان عادی کمتر باشد، نه تنها هرگز نمى تواند رهبر اصلاحات باشد، بلکه بى تردید چنین کسى منشأ انواع بدبختی و نابسامانی است.

پاسخ امام حسین علیه السلام در مقابل توصیه های نادرست جاهلان درباره وقایع عاشورا

امام حسین علیه السلام در منزل ثَعْلبیّه خطاب به مردى کوفی(که ظاهراً مى خواست حضرت را از رفتن به کوفه به سبب کشته شدن در آنجا منع کند) فرمودند:
اى مرد کوفی! سرچشمه دانش نزد ماست. آیا آنان (مردم) مى دانند (سرنوشت آینده ما را) و ما نمى دانیم؟! این امر ممکن نیست.
(ابو جعفر محمد بن یعقوب الکلینى الرازى، الاصول من الکافى، تصحیح و تعلیق: على اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، [بى ت]، ج 1، ص 398.
صفار قمى، بصائر الدرجات، ص 12.
مجلسی، بحار الانوار، ج26، ص 157 و ج45، ص 93 )

این گونه پاسخ هاى صریح به خوبى نشان مى دهد که امام حسین علیه السلام از نظر پیش بینى مسائل خطرساز آینده، فراتر از نصیحت کنندگان بودند. بلکه تفاوت اساسی حضرت با آنها در این بود که ایشان به اندازه اى به حفظ مصالح اسلام و حمایت از دین جدّشان اهتمام میورزیدند که حاضر بودند براى حفظ خط اصیل اسلام، که از جدشان به پدر و برادر بزرگوارشان رسیده بود و آنان به او سپرده بودند، جهاد کنند. هر چند فرجام این جهاد به شهادتشان منجر شود. از این رو در برابر اعلام خطر آنها مى فرمودند:«به خدا سوگند! امید دارم آنچه خدا درباره ما اراده کرده خیر باشد، چه کشته شویم و چه پیروز شویم»
(طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، چ پنجم، 1409 ق.، ج4، ص 306 )

1. امام حسین در واپسین سال هاى عمر معاویه، به جهت زیارت خانه خدا، عازم مکه شدند. حضرت در مکه در جمع گروهى از عالمان و نخبگان دیگر مناطق اسلامي با ایراد خطبه اى شورانگیز و کوبنده ضمن یادآوری وظیفه سنگین و تکلیف خطیر عالمان و بزرگان شهرها در برابر پاسداری از کیان دین و اعتقادهای مسلمانان و پیامدهای سکوت در برابر جنایات امویان، از خاموشی آنان در برابر سیاست هاى دین ستیزانه حاکمان اموی انتقاد کرده و هرگونه همراهی و سازش با آنان را گناه نابخشودنی دانستند. حضرت در پایان سخنان خود، هدف از اقدام ها و فعالیت هایشان را بر ضد نظام ستمگر حاکم (که چند سال بعد در قالب یک نهضت خود را نشان داد) چنین اعلام فرمودند:
«خدایا تو مى دانى آنچه از سوى ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدام هاى بر ضد حاکمان اموی) به خاطر سبقت جویى در فرمانروایی و افزون خواهى در متاع ناچیز دنیا نبوده است. بلکه براى این است که نشانه هاى دینت را (به مردم) نشان دهیم (برپا کنیم). و اصلاح در شهرهایت را آشکار کنیم. مى خواهیم بندگان ستمدیده ات در امان باشند. و به دستورها و سنت ها و احکامت عمل شود».
(ابن شعبة حرانى، تحف العقول، ص 172; مجلسی، بحار الانوار، ج97، ص 79)

درباره این خطبه تذکر دو نکته ضرورى است;
نخست: در برخی از کتاب ها، این خطبه را از قول امیر مؤمنان نقل کرده اند که علت آن ظاهراً، تشابه قسمت آخر خطبه با بخشى از خطبه 131 نهج البلاغه است. به نظر مى رسد صرف مشابهت، نمى تواند دلیل قانع کننده اى براى طرح چنین نظرى باشد، زیرا احتمال دارد امام حسین علیه السلام به عنوان استشهاد، عباراتی از خطبه پدر بزرگوار شان را بر زبان جاری کرده باشند. چنانکه محتمل است این تشابه اتفاقی بوده و ناشي از آن باشد که امامان همگی نور واحد هستند و یک گونه مى اندیشند.
دوم: در مصادر این خطبه اشاره نشده است که امام حسین علیه السلام این خطبه را پس از شروع قیام خویش و زمان اقامت در مکه ایراد فرموده اند یا قبل از آن و حتى در واپسین سال هاى عمر معاویه; اما برخي از نویسندگان از ظاهر عبارات آخر خطبه که مى فرمایند: «اللّهمّ انک تعلم انه لم یکن ماکان منا تنافساً فى سلطان» چنین استفاده کرده اند که امام این خطبه را پس از شروع حرکت خود ایراد فرموده و ظاهر عبارت «ما کان منا» اشاره به قیام حضرت دارد. (ر.ک: محمد نعمة السماوى، الثورة الحسینیة، ج4، ص 183).

زیارت ناحیه مقدسه

علاّمۀ مجلسی در بحار الأنوار مى‏ گويد: شیخ مفيد روايت كرده است: هر گاه خواستی امام حسین علیه السلام را در روز عاشورا زیارت كنى، نزد آن حضرت بايست، و زیارت ناحیه را بخوان، زیارت ناحیه مقدسه، زیارتنامه ‌ای مشتمل بر مصائب امام حسین و یارانش از زبان امام مهدی علیهما السلام است. به همین خاطر سخنرانان و محققان به آن زیاد استناد می‌کنند.
زیارت ناحیه مقدسه زیارتی است که به امام حسین علیه السلام اختصاص دارد. این زیارت ابتدا از ناحیه مقدسه امام زمان صلوا الله علیه صادر و به یکی از نایبان خاص خود داده اند. آنگاه از طریق ایشان به یکی از مشایخ حدیثی شیخ مفید و سپس به دست این بزرگوار رسید. آنگاه از این طریق به دست سید مرتضی و ابن مشهدی و سپس به مرحله انتشار آن منتهی گردید. شیخ مفید به عنوان اولین ناقل زیارت ناحیه مقدسه و شیخ محمد ابن مشهدی فرموده‌اند: زیارت ناحیه مقدسه مخصوص روز عاشورا است. ولی بزرگان دیگر نظیر سید مرتضی، سید بن طاووس، علامه مجلسی این زیارت را مطلقه دانسته‌اند. خصوصا اینکه سید مرتضی آن را در همه ایام می‌خوانده است.

اَلسّلامُ عَلَی الشَّیبِ الخَضیبِ /   سلام بر محاسن به خون خضاب‌ شده
اَلسّلامُ عَلَی الخَدِّ التَّریبِ /   سلام بر گونه خاک آلود
اَلسّلامُ عَلَی الثَّغرِ المَقروعِ بِالقَضیبِ /   سلام بر لبی که با نی زده شد
اَلسّلامُ عَلَی الرَّأسِ المَرفوعِ /   سلام بر سر بالای نیزه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا