حضرت زهرافاطمیه

وصیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

حضرت فاطمه زهرا دخت گرانمایه پیامبر در آستانه پرواز بسوي ملکوت با دنیایی ادب و شکوه به امیر مومنان گفت:

عموزاده ی ارجمندم! من امروز جهان را بدرود خواهم گفت و یقین دارم که تنها ساعتی بیش از توقف من در این سرا باقی نمانده و پس از آن به پدر والای خویش خواهم پیوست از این رو آنچه می گویم، وصیت من بر شماست.

امیر مومنان فرمود: هان ای فاطمه زهرا دخت گرانمایه ی پیامبر خدای تو را سلامت ارزانی دارد! آنچه دوست داری بگو! و آنگاه بر بالین حضرت فاطمه زهرا نشست و همه را از حجره ای که آن حضرت بستری بود، بیرون فرستاد تا همسر ارجمندش رازهای دل خویش را بگوید.

فاطمه زهرا علیهاالسلام فرمود:

یابن العم! ما عهدتنی کاذبه و لا خائنه، و لا خالفتک منذ عاشرتنی

عموزاده ی گرانقدرم! بی تردید مرا در زندگی خویش انسانی راستگو و درست کردار و امانت پیشه یافته، و ذره ای از این روش پسندیده بدور ندیده ای ، آیا چنین بوده است؟

امیر مومنان فرمود:

معاذ الله!! انت اعلم بالله، و ابر و اتقی و اکرم، و اشد خوفا من الله من ان او بخک بمخالفتی. و قد عز علی مفارقتک و فقدك. الا انه امر لابد منه. و الله لقد جددت علی مصیبه رسول الله، و قد عظمت وفاتک و فقدك فانالله و انا الیه راجعون.

پناه بر خدا، به خدای سوگند که تو ای فاطمه زهرا دخت گرانمایه ی پیامبر! داناتر و پرواپیشه تر و گرامی تر و خداترس تر از آن هستی که من وجود گرانمایه ات را جز آنچه گفتی بنگرم و یا بخاطر ناسازگاری با خود مورد نقد و سرزنش قرار دهم. فاطمه عزیز! دوری و جدایی تو بسی بر من گران است اما چه می توان کردکه از آن گریزی نیست. به خدای سوگند که با شهادت جانسوزت مصیبت سهمگین رحلت پیامبر خدا را بر من تجدید می کنی. و فراق و فقدان تو در این شرایط، از رحلت پیامبر نیز بر من گران تر و سهمگین تر خواهد بود و باید از این مصیبت بزرگ و فاجعه بار و دردناك و اندوهبار به خدای پرمهر پناه برد.

سپس امیر مومنان سر مقدس حضرت فاطمه زهرا دخت فرزانه ی پیامبر را به سینه ی خویش چسبانید و فرمود:

بانوي گرانمایه ام! مادر شایسته کودکانم

 هر وصیتی داری، بگو و یقین داشته باش که علی مرد وفاست و آنچه را فرمان دهی به انجام می رساند و خواسته ی تو را بر خواسته ی خویش گرچه دشوار باشد برمی گزیند.

فاطمه زهرا علیهاالسلام فرمود: خدای پرمهر به شما، ای بزرگمرد! بهترین و پرشکوه ترین پاداش ها را ارزانی دارد.

و آنگاه گفت:
علی جان! نخستین وصیت من این است که پس از من با دختر خواهرم «امامه» پیمان زندگی مشترك ببند، چرا که او بر فرزندان خردسال من بسان مادرشان پرمهر است و شما بناگزیر برای اداره ی خانه ات نیاز به همسر خواهی داشت.

آنگاه فرمود:
قالت یابن العم!…

عموزاده ی گرانقدرم! هنگامی که من جهان را بدرود گفتم، مرا از زیر پوشش یا پیراهن غسل ده. چرا که بدن من پاك و پاکیزه است و با حنوط باقی مانده از پیامبر خدا پیکرم را حنوط نما، و خود و نزدیک ترین کسانم بر من نماز بگذارید و مرا بطور نهانی در تاریکی شب به خاك سپارو آرامگاهم را با خاك تیره به گونه ای بپوشان که مخفی بماند. مبادا اجازه دهی یکی از کسانی که آن بیدادها را در حق من روا داشتند، در تشییع پیکرم حاضر گردند…

و پس از وصیتی دیگر در مورد فرزندانش به زمزمه ی این اشعار پرداخت:

ابکنی ان بکیت یا خیر هادي

و اسبل الدمع فهو یوم الفراق

یا قرین البتول اوصیک بالنسل

فقد اصبح حلیف اشتیاق

ابکنی و ابک للیتامی، و لا تنس

قتیل العدي بطف العراق

هان ای بهترین هدایت گر و راهنما! اگر خواستی گریه کنی، بر من گریه کن و سیلاب اشک از دیدگان فروریز که اینک روز فراق و جدایی است.

ای همتا و همدم گرانقدر «بتول» تو را به فرزندانم سفارش می کنم چرا که اینان جز تو شور و شوق کسانی را در دل داشتند که دیگر در کنار آنها نخواهند بود.

 اینک بر من گریه کن و بر کودکان من که در سوگ مادر می نشینند، و آن شهید به خون خفته ای را، که در نینوا به شهادت خواهد رسید فراموش مکن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا