حضرت زینب

خطبه حضرت زینب در کوفه

خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه پس از بازگشت از شام

حضرت زینب سلام الله علیها در اذهان عموم مردم با عاشورا و وقایع پس از آن گره خورده است. صبر ایشان در مصائب کربلا مثال زدنی است اما در چند موقعیت ایشان به انتقاد از قاتلان برادرش امام حسین علیه السلام و همدستانشان پرداخته اند. از جمله  هنگامی که به کوفه رسیدند خطبه ای ایراد کردند و کوفیان را بخاطر عهد شکنی و رفتاری که با خانواده پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم داشتند، سخت مورد انتقاد قرار دادند. تا آنجا که مردم را نهیب زدند که توشه ی بدی را برای آخرت خود مهیا کردید.

در ادامه متن خطبه حضرت زینب در کوفه آن بانوی بزرگوار تقدیم شما می گردد

عَنْ حِذْيَم بْنِ شَرِيكَ الْأَسَدِي قَالَ: لَمَّا أَتَى عَلَى بْنُ الْحُسَيْنِ زَيْنُ الْعَابِدِينَ عَلَیهِ السَّلامبالنِّسْوَةِ مِنْ كَرْبَلاءَ، وَ كَانَ مَرِيضاً، وَإِذَا نَسَاءُ أهْلِ الْكُوفَةِ يَنْتَدِبْنَ مُشَقَّقَاتِ الجُيُوب وَ الرِّجَالُ مَعَهُنَّ يَبْكُون.

فَقَالَ زَيْنُ الْعَابدين عَلَیهِ السَّلام بِصَوتٍ ضَئیلٍوَقَدْ نَهَكَتْهُ العلَّةُ: إِنَّ هَوْلَاء يَبْكُونَ عَلَيْنَا فَمَنْ قَتَلَنَا غَيْرَهُمْ؟ فَأَوْمَتْ زَيْنَبُ بِنتُ عَلَى بْن أبي طالب عَلَیها السَّلام الیَ النّاسِ بِالسُّکُوت.

قالَ حِذْيَمٌ الاُسَدِیُّ: لَمْ أرَ وَ الله خَفرَةً قَطُّ ُ اَنْطَقَمِنْهَا، كَأَنَّهَا تَنْطِقُ وَ تُفْرِغُ عَلَى لِسانِ علیًّ عَلَیهِ السَّلام وَ أَشَارَتْ إِلَى النَّاسِ بِاُنْ أنْصِتُوا فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَكَنَتِ الاُجْراسُثُمَّ قَالَتْ بَعْدَ  حَمْدِالله تَعَالَى وَالصَّلَاةِ عَلَى رَسُوله صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ آلِه:

«أَمّا بَعْدُ يا أَهْلَ الْكُوفَةِ! يا اَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ، أَلا فَلا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لا هَدَأَتِ الزَّفْرَةُ، إِنَّما مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ، هَلْ فِيكُمْ إِلاَّ الصَّلَفُ وَ الْعُجبُ، وَ الشَّنَفُ، وَ الْكَذِبُ، وَ مَلَقُ الاِماءِ وَ غَمْزُ الأَعْداءِ، أَوْ كَمَرْعىً عَلى دِمْنَة أَوْ كَفِضَّةٍ عَلى مَلْحُودَة، أَلا بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَنْ سَخِطَ اللهُ عَلَيْكُمْ وَ فِي الْعَذابِ أَنْتُمْ خالِدُونَ.

أَتَبْكُونَ أَخِي؟! أَجَلْ وَ اللهِ فَابْكُوا فَاِنَّكُمْ أَحْرَی بِالْبُكاءِ فَابْكُوا كَثِيراً وَ اضْحَكُوا قَلِيلا، فَقَدْ اُبْلَيْتُمْ بِعَارِهَا، وَ مَنَيْتُمْ بِشَنَارِهَا وَ لَنْ تَرْحَضُوها أَبَداً وَ أَنّى تَرْحَضُونَ قُتِلَ سَلِيلُ خاتَمِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنِ الرِّسالَةِ، وَ سَيِّدِ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ مَلَاذُ حَرْبِكُمْ، وَ مَعاذُ حِزْبِكُمْ، وَ مَقَرُّ سِلْمِكُمْ، وَ آسِي كَلْمِكُمْ، وَ مَفْزَعُ نازِلَتِكُمْ، وَ الْمَرْجِعُ إِلَيْهِ عِنْدَ مُقاتَلَتِكُمْ، وَ مَدَرَةُ حُجَجِكُمْ، وَ مَنَارُ مَحَجَّتِكُمْ، أَلَا سَاءَ ما قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ، وَ سَاءَ مَا تَزِرُونَ لِيَوْمِ بَعْثِكُمْ.

از حذیم بن شریک اسدی روایت شده است که چون علـى بـن الحـسـيـن زيـن العابدین علیه السلام را در حالی که بیمار بود با زنان از کربلا آوردند، زنان أهل کوفـه گـریـه و نـالـه می کردند و گریبان چاک می زدند و مردان نیز با آنان می گریستند.

زین العابدین علیه السلام که از شدت بیماری ناتوان بود، به آوازی ضعیف و آهسته فرمود: اینان بر ما گریه می کنند پس چه کسی ما را کشت؟! آنگاه زینب دختر علی علیهاالسلام به سوی مردم اشاره کرد که خاموش  باشید.

حذیم می گوید:  به خدا سوگند هرگز بانویی پرده نشین گویاتر از وی ندیدم، گوئی بر زبان على علیه السلام سخن می راند، و مردم را به سکوت اشاره فرمود، دم ها فرو بسته شد و هر زنگی از بانگ ایستاد، پس از حمد و ثنای الهی و صلوات بر رسول خدا  صلی الله علیه و آله فرمود :

«اما بعد، ای مردم کوفه! ای گروه مکر و نیرنگ و بی غیرتی، اشکتان خشک نشود و نالــه تــان آرام نگیرد، مثل شما مثل زنی است که رشته خود را پس از محکم بافتن، از هـم مـی گــشود، سوگندهایتان را به فساد انداختید، جز لاف زدن و ناز کردن و دشمنی و دروغ گویی و چاپلوسی نمودن مانند کنیزان و سخن چینی کردن چون دشمنان چه دارید، یا همچون سبزه ای بر پهنا روئیده اید و گچی که قبر را بدان گچ اندود کرده اند بد توشه ای برای خود فرستادید کــه خداوند را بر شما به خشم آورد، و در عذاب جاودان بمانید.

آیا به خاطر برادرم می گریید، آری گریه کنید که شایسته گریستن می باشید، بسیار بگریید و اندک بخندید که عار آن شما را گرفت، و ننگ آن به سراغتان آمد، ننگی که هرگز نتوانید از خویشتن بشویید، و چگونه از خود بشویید ننگ کشتن فرزند خاتم پیامبران؛ معدن رسالت و سی جوانان اهل بهشت را، آن که سنگر شما در جنگ و تنها پناه حزب شما بود، و در صلح موجب آرامش دل شما، و مرهم زخم شما،  و در سختی ها التجای شما بود، و در محاربات مرجع روشن شما بود، بد چیزی است آنچه برای خویش پیش فرستادید، و بــد اســت بــار گناهی که برای روز رستاخیز خود بر دوش خود گرفتید.

شاید این مطلب را هم دوست داشته باشید: خطبه حضرت زینب در مجلس شام و مجلس یزید

فَتَعْساً تَعْساً، وَ نَكْساً نَكْساً، لَقَدْ خَابَ السَّعْيُ، وَ تَبَّتِ الاُيْدِي، وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ، وَ بُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ، وَ ضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ.

أَتَدْرُونَ وَيْلَكُمْ أَيَّ كَبِدٍ لِمُحَمَّد صلَّى الله عَلَيْهِ وَ آله فَرَثْتُمْ؟ وَ أَيَّ عَهْدٍ نَكَثْتُمْ؟ وَ أيَّ كَرِيمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ؟ وَ أَيَّ حُرْمَةٍ لَهُ هَتَكْتُمْ؟ وَ أَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ؟ لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً، تَكادُ السَّمواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الاَرْضُ، وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدّاً.

لَقَدْ جِئْتُمْ بِهَا شَوْهَاءَ، صَلْعَاءَ عَنْقَاءَ، سَوْداءَ فَقْمَاءَ، خَرْقَاءَ کَطِلَاعِ الأَرْضِ، اوْ مِلْاِ السَّمَاءِ، أَفَعَجِبْتُمْ أَنْ تُمْطِرَ السَّماءُ دَماً، وَ لَعَذابُ الآخِرَةِ اُخْزى وَ هُمْ لا يُنْصَرُونَ، فَلَا يَسْتَخِفَّنَّكُمُ الْمَهَلُ فَإِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَا يَحْفِزُهُ الْبِدارُ، وَ لَا يُخْشَى عَلَيْهِ فَوْتُ النَّارِ، كَلاَّ إِنَّ رَبَّكَ لَنا وَ لَهُمْ لَبِالْمِرْصادِ، ثُمَّ اُنْشَاُتْ تَقُولُ عَلَیْاالسَّلام:

مَا ذَا تَقُولُونَ إِذْ قالَ النَّبِيُّ لَكُمْ *** مَا ذَا صَنَعْتُمْ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الاُمَمِ
بِأَهْلِ بَيْتي وَ أَوْلادي وَ تَكْرُمَتي *** مِنْهُمْ أُسَارَى وَ مِنْهُمْ ضُرِّجُوا بِدَمِ
ما كانَ ذَاكَ جَزائي إِذْ نَصَحْتُ لَكُمْ *** أَنْ تُخْلُفُونِي بِسُوء في ذَوِي رَحِمِي
إِنِّى لَاُخْشَى عَلَيْكُمْ أَنْ يَحُلَّ بِكُمْ *** مِثْلُ الْعَذابِ الَّذي أَوْدَى عَلى اِرَمَ

ثُمَّ وَلَّتْ عَنْهُمْ. قَالَ حِذْيَمٌ: فَرَأيْتُ النَّاسَ حَيَارَى قَدْ رَدُّوا أيْدِيَهُم فِي أفْوَاهِهِمْ، فَالْتَفَتَ إلَیَّ شَيْخٌ في جَانِبِي يَبْكِي وَ قَدِ اخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ بِالْبُكَاءِ، وَ يَدُهُ مَرْفُوعَةٌ إلَى السَّمَاءِ، وَ هُوَ يَقُولُ: بِأَبي وَ أُمّي كُهُولُكُمْ خَيْرُ كُهُولٍ، وَ نِساؤُهُمْ خَيْرُ نِسَاءٍ، وَ شَبابُهُمْ خَيْرُ شَبَابٍ، وَ نَسْلُهُمْ نَسْلٌ كَريمٌ، وَ فَضْلُهُمْ فَضْلٌ عَظيمٌ، ثُمَّ أنْشَدَ:

كُهُولُكُمْ خَيْرُالْكُهُولِ وَ نَسْلُكُمْ *** إِذا عُدَّ نَسْلٌ لا يَبُورُ وَ لا يَخْزَى

فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلام: يَا عَمَّةِ اسْكُتِي فَفِي الْبَاقِي مِنَ الْمَاضِي اعْتِبَارٌ، وَ أنْتِ بِحَمْدِ اللهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ، فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ، إنَّ الْبُكَاءَ وَ الْحَنِينَ لَا يَرُدَّانِ مَنْ قَدْ أبَادَهُ الدَّهْرُ، فَسَكَتَتْ. ثُمَّ نَزَلَ عَلَيْهِ السَّلام وَ ضَرَبَ فُسْطَاطَهُ، وَ أنْزَلَ نِسَائَهُ وَ دَخَلَ الفُسْطَاطَ.


هلاکت باد بر شما هلاکتی و سرنگونی باد بر شما سرنگونی، کوشش شما به ناامیدی انجامید، و دست ها کوتاه شد و سودا زیان کرد، و خشم پروردگار را برای خود خریدید، و خواری و بیچارگی  شما حتمی است.

می دانید چه جگری از رسول خدا شکافتید؟ و چه پیمانی را شکستید؟ و چه پرده نشینی را از پرده بیرون کشیدید؟ و چه حرمتی از وی دریدید؟ و چه خونی ریختید؟! کاری بس شگفت آوردید که
نزدیک است از هول آن آسمان ها فرو ریزد و زمین بشکافد و کوه ها متلاشی شود و از هم  بپاشد.

مصیبتی دشوار و بزرگ و بد و کج و پیچیده و شوم که راه چاره در آن بسته، در عظمت به لبریز بودن زمین و آسمان است، آیا تعجب می کنید اگر آسمان خون ببارد، و عذاب آخرت خوار کننده تراست، در حالی که هیچ یاری نشوند، پس تأخیر و مهلت بر شما چیره نشود چرا که خدای تعالی از شتاب و عجله منزّه است و از فوت خون خواهی نمی ترسد و او در کمینگاه ما و شما است، آنگاه [1] این اشعار را فرمود:

چه خواهید گفت هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله  با شما بگوید: با خانواده و فرزندان و عزیزان مــن چــه کردید، حال آن که شما آخرین امت هستید؟! بعضی اسیرند و بعضی آغشته به خون، پاداش مــن کـه خیر خواه شما بودم این نبود که پس از من با خویشانم بدی کنید، می ترسم عذابی مانند عذاب قوم ارم که آنان را هلاک کرد بر شما نازل شود.

پس از آن ها روی گردانید. حذیم می گوید: مردم را حیران و سرگردان دیدم که دست هایشان را به دندان می گزند، پیرمردی در کنار خود دیدم که می گریست و ریشش از اشک تر شده بود و دست به سوی آسمان  برداشته می گفت:

« پدر و مادرم فدایشان؛  سالخوردگان ایشان بهترین سالخوردگانند و جوانان آنان بهترین جوانان، و زنان ایشان بهترین زنان،  و نسل آن ها والاتر از همه، و فضل آن ها بالاتر، و این اشعار سرود:
پیرانشان بهترین سالخوردگانند، و نسل اینان اگر شماره شود عاری از هر تباهی و خواری است.» پس علی بن الحسين علیه السلام فرمود: ای عمّه جان! خاموش باش، باقی ماندگان باید از گذشتگان عبرت گیرند و تو شکر خدا درس ناخوانده  دانایی و نیاموخته خردمندی و گریه و ناله رفتگان را باز نمی گرداند. پس زینب علیهاالسلام  ساکت شد. آن حضرت از مرکب فرود آمد و چادری بر پا کردند، او زنان را فرود آورده و داخل چادر شد.


[1] ترجمه احتجاج طبرسی، محمدمهدی سازندگی، جلد 2، صفحات 68-71

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا