معرفت به امام عصر…
ای عبد مطیع حق…
فرمود:«خدا رحمت کند عمویم عباس را که نافذ البصیره بود» …
نافذ البصیره یعنی داشتن نگاه دقیق و درک عمیق.
با خودم گفتم پسر مرتضی علی که باشی خودبخود نگاهت دقیق میشود و درکت عمیق. یادم افتاد که معرفت به نسبت و فامیلی نیست مگر محمد بن حنفیه پسر امیرالمؤمنین نبود و محمدبنابیبکر پسر ابی قحافه.
قرآن هم که پسر نوح را شهره خاص و عام کرد تا همین را بگوید:« قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ…»
دیدم اطاعت است که او را بابالحوایج کرده.
یاد پیرمرد حمال بازار افتادم که از کوچهای میگذشت و کودکی که از پشت بام سقوط کرده بود را بین زمین و آسمان گرفت،مادرش حیرت زده پرسید: آقا چطور این کار را کردی؟ پیرمرد گفت: عمری ما به خدا گفتیم چشم، حالا هم خدا روی ما را زمین نینداخت، اجابتمان کرد.
دیدم در زیارت نامهاش هم صحبت از اطاعت است،اطاعت از خدا و حجت خدا : « السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ،الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ …» دیدم اول عبد بوده آن هم عبد صالح،اطاعتش که تام شده، چشم بصیرت پیدا کرده،که ماندن در کنار حجت خدا و نوکری او،برایش از امیری و فرماندهی بر هزاران نفر هم ارزشمندتر شده.
دیدم تسلیم بوده ولی تسلیم امر حجت خدا نه هوای نفس، به زبان ساده است اما تشخیص درست در آن بزنگاه سخت کار خیلی دشواری است.
البته خون و شیر مادر هم بیتاثیر نیست. یادم آمد در تاریخ،وقتی محمدبن حنفیه نتوانست شتر سرخ موی آن زن را که فتنه جمل را بپا کرده بود بخواباند، امیرالمؤمنین فرمود:پسرم برگرد و بیا، بایست و تماشا کن که چگونه حسن، فتنه را خاموش خواهد کرد.
تقصیر تو نیست، فرق تو با او در اینست که او مادرش فاطمه است و تو نه.
در ماجرای ام البنین هم،حضرت به برادرش عقیل فرموده بود، از قبیلهای همسر انتخاب کن که شجاعتشان زبانزد باشد.
مشکل پسر نوح هم همین بود، مادرش…
اما شجاعت و رشادت و دلیری و تهور و بیپروایی، اینها همه زینت اند و اصل همان معرفت است.
معرفت به حجت خدا و امام زمانت،که تمام اینها را به دنبال می آورد.
معرفت یعنی تشخیص صحیح داشتن…