قرآن و عترت

احتجاج امام علی علیه السلام

گواهی طلبی یا به عبارتی، «احتجاج» فرایندی ارتباطی، زبانی است که متکلّم در راستای تغییر نگرش و دیدگاه‌های مخاطب آن را به کار می‌گیرد

1-گواهی طلبی امام علی

گواهی طلبی یا به عبارتی، «احتجاج» فرایندی ارتباطی، زبانی است که متکلّم در راستای تغییر نگرش و دیدگاه‌های مخاطب آن را به کار می‌گیرد و در جهت اهداف موردنظر، اندیشه‌ وی را به تکاپو وا‌می‌دارد و در این فرایند از فنون و شیوه‌های گوناگونی بهره می‌گیرد. امام علی با حفظ قوانین تطور زبان، در جهت اقناع و متقاعد سازی مخاطب خویش، از انواع استراتژی‌های زبانی، بلاغی بهره برده و به‌صورت هنرمندانه، مفاهیم اخلاقی، عبادی، اعتقادی، اجتماعی و تربیتی موردنظر خویش را در قالب مناسبترین واژگان مطرح می‌نماید. و گاهی در کلام حضرت درهم‌تنیدگی استراتژی‌های زبانی و بلاغی دیده می‌شود که نمایانگر توانش زبانی و کاربرد شناختی وی است.

حضرت علی در موارد متعددی راجع به موضوع امامت شان صراحتا بیاناتی را فرموده اند. بخشی از صریح ترین این بیانات، احتجاجات آن حضرت به آیه 55 سوره مائده است. ایشان بارها با استدلال به این آیه از شایستگی خود در امامت معنوی و زعامت سیاسی جامعه سخن گفتند؛ مواردی مانند: در گفت و گویی با خلیفه اول، در شورای شش نفره بعد از مرگ خلیفه دوم و در مجلسی که در زمان خلیفه سوم با حضور چهره های شاخص منعقد شده بود، که حتی در مورد اخیر صراحتا به واقعه غدیر نیز اشاره کرده اند.

بعد از وقایع سقیفه بنی ساعده و حوادثی که منجر به تکیه زدن خلیفه اول بر مسند خلافت شد، حضرت علی در ابتدای امر در برابر این موضوع مقاومت کرد و به حکومت وقت اعتراض کرد. روزی خلیفه اول به نیت عذرخواهی از حوادث پیش آمده بعد از پیامبر اکرم و توجیه رفتار خود به خانه حضرت رفت اما آن حضرت با بیان فضائل متعدد خود تلویحاً از خلیفه اول اعتراف می گیرد که هیچ کسی جز خودشان شایستگی تصدی مقام خلافت و زعامت جامعه مسلمانان را ندارد. یکی از موضوعاتی که حضرت علی در این گفتگو به آن احتجاج می کند، آیه 55 سوره مائده است. آن حضرت خطاب به خلیفه اول می فرماید: «أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَ لِيَ الْوَلَايَةُ مِنَ اللَّهِ مَعَ وَلَايَةِ رَسُولِ اللَّهِ فِي آيَةِ زَكَاةِ الْخَاتَمِ أَمْ لَكَ؟»، (الخصال‏، ابن بابویه، محمد بن على‏، مصحح: غفاری، على اكبر، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم، 1362 ه.ش، چاپ اول، جلد 2، صفحه 553).

«تو را به خدا سوگند می دهم آیا در آیه اعطای انگشتر به عنوان زکات، ولایت من همراه با ولایت رسول خدا از طرف خداوند مطرح شده است یا ولایت تو؟» ،  جالب است که خلیفه اول نیز به این فضیلت حضرت علی اعتراف می کند و پاسخ می دهد: بلکه ولایت تو،

1.1-خطبه شقشقیه

امام علی در یکی از مهم ترین خطبه های خود که به خطبه «شقشقیه» نیز شناخته می شود صریحاً حقانیت خود در خلافت و غصب این حق توسط دیگران صحبت می کنند و می فرمایند که فلان شخص جامۀ خلافت را بر تن کرد در حالى که مى دانست جایگاه من در حکومت اسلامى چون محور سنگ هاى آسیاب است او مى دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد.

خطبه شِقشِقیّه از معروفترین خطبه‌های نهج البلاغه است. امام علی در این خطبه عملکرد خلفا را نقد می‌کند و اصل خلافت هر یک از آنان را زیر سؤال می‌برد. وی همچنین به هجوم مردم برای بیعت با او و نیز سه گروه ناکثین، قاسطین و مارقین اشاره و سرانجام وجه پذیرش حکومت توسط خویش را بیان می‌کند. این خطبه طبق ترتیب اکثر نسخه‌های مختلف نهج البلاغه، سومین خطبه است. راوی مستقیم این خطبه که خود آن را از امام علی شنیده است، ابن عباس است که روایت وی نزد اهل سنت معتبر است.

این خطبه بارها به زبان فارسی ترجمه و از سوی بسیاری از دانشمندان از جمله سید مرتضی شرح شده است. برخی از اهل سنت در سند و مضمون آن تردید کرده‌اند و برخی آن را قطعی و صحیح می‌دانند.

به قرینه نکات تاریخی خطبه از جمله: سخن گفتن امام از ناکثین (اصحاب جمل، جمادی سال ۳۶ قمری) و قاسطین (معاویه و یارانش در صفّین، اواخر سال ۳۶ و اوایل سال ۳۷) و مارقین (خوارج نهروان، اواخر سال ۳۷ یا در سال ۳۸)، و به قرینه حضور ابن عباس در کوفه، می‌توان حدس زد این خطبه را امام در اواخر سال ۳۸ یا اوایل سال ۳۹ هجری قمری خوانده است.(ترجمه خطبه شقشقیه، فارسی، علی انصاری، سال ۱۳۵۴ه.ش، در ۱۴ صفحه چاپ شده است.)

ویلفرد مادلونگ مستشرق و اسلام شناس آلمانی که از معروفیت فراوانی بین پژوهشگران ادیان دارد، در کتاب «جانشینی محمد: پژوهشی در خلافت نخستین» ، گزیده‌ای از متن یکی از نامه‌های امام علی را به نقل از الغارات ثقفی آورده ‌است که رویکردی مشابه و مضمونی کاملتر دارد و در ترجمه فارسی کتاب متن کامل نامه آورده شده‌ است.

امام علی در قسمتی از این خطبه می فرمایند: «دیدم صبر كردن خردمنديست، پس صبر كردم در حالتی كه چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود بسیار اندوهگین شدم، زیرا در خلافت ابى بكر و دیگران جز ضلالت و گمراهی چيزي نمى ‏دیدم و چون تنها بوده یارى نداشتم نمى ‏توانستم سخنی بگویم، میراث خود را تاراج رفته مى ‏ديدم.

پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله كه خلافت را به ناحق غصب كرده مردم را به ضلالت و گمراهی انداختند، برای حفظ اسلام و اينكه مبادا انقلاب داخلی بر پا شده دشمن سوء استفاده نمايد، مصلحت در چشم پوشى از خلافت و شكيبائى دانستم.

حضرت على علیه السلام دوران عمر را از بدترین دوران ها مى‏داند و از آن به شدت شکوه می‏کند: «من به درازای مدت و سختی مشقت در چنین وضعی تحمل ها نمودم. »

1.2-احتجاج امیرالمؤمنین با اعضای شورای شش نفره

هنگامی که زمان وفات عمر فرا رسید و برای امر خلافت بعد از خود تصمیم به تشکیل شورا گرفت، به دنبال شش نفر از قریش که امام على، عثمان بن عفّان، زبیر بن عوّام، طلحة بن عبیداللَّه، عبدالرّحمن بن عوف و سعد بن ابى وقّاص بودند، فرستاد و دستور داد که آنان در خانه‌اى نشسته و از آن مکان بیرون نروند تا با یک نفر از آنان به عنوان خلیفه بیعت کنند. این شورا تشکیل شد و در نهایت، مجلس به نفع عثمان تمام شد.

هنگامی که امیرالمؤمنین تلاش جمع را در بیعت با عثمان دید، برای اتمام حجّت و روشن شدن حقیقت برخاسته و فرمود: گفتار مرا بشنوید و چنان چه حقّ و درست بود، بپذیرید و اگر باطل و نادرست بود آن را انکار کنید، سپس فرمود: شما را به خدا سوگند! همان خدایى که بر صدق و کذب شما واقف است، آیا در میان شما جز من کسى هست که بر دو قبله نماز گزارده باشد؟ گفتند: نه

فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که دو بار بیعت کرده باشد، یکى بیعت فتح و دیگری بیعت رضوان؟ گفتند: نه.

فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که برادرش مزین به دو بال در بهشت باشد؟ گفتند: نه.

فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که عمویش سید الشّهداء باشد؟ گفتند: نه.

فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که همسرش بانوی زنان عالمیان باشد؟ گفتند: نه.

فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که دو فرزندش، دو فرزند رسول خدا بوده و آن دو آقای جوانان بهشتی باشند؟ گفتند: نه … .

فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که رسول خدا او را در غدیر خمّ به اذن خداوند با دست مبارک خود بلند کرده و بفرماید: «هر که من مولای او هستم على مولای او است، خداوندا با دوست او دوست و با دشمن او دشمن باش»؟ گفتند: نه … .

فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که رسول خدا دست او را در روز بدر بالا گرفته تا آن جا که مردم زیر بغلش را ببینند و فرموده باشد: «بدانید که این پسر عموی من و وزیر من است، پس او را یارى نموده و همفکری کنید و او را تصدیق نمایید؛ زیرا همو است که پس از من سرپرست شما است»؟ گفتند: نه … .

سپس امیرالمؤمنین رو به اهل شورا کرده و فرمود: در صورتي که همه آن چه گفتم مورد تصدیق شما بوده و بدان اقرار دارید و از فرمایش پیامبر تان بر شما آشکار گردید، پس رعایت تقوای خداوند واحد بى‏شریک را نموده و از سخط و غضب و معصیت او بپرهیزید و حق را به اهلش برگردانید و از روش پیامبر تان پیروی نمایید؛ زیرا اگر مخالفت کنید، در اصل با خدا مخالفت کرده‏اید، پس (خلافت) را به کسى که سزاوار آن است و او شایسته خلافت است بسپارید.

آن گاه امام باقر فرمود: آن جماعت پس از فکر و مشاوره با خود گفتند: ما به فضل او پى بردیم و دانستیم که او از همه به خلافت شایسته‏تر است، ولى وی مردی است که هیچ کس را بر دیگرى برتری ندهد و اگر او را خلیفه کنیم ما و دیگر مردم را به یک نگاه مى‏نگرد، لذا بهتر است خلافت را به عثمان دهیم؛ زیرا او بر اساس میل ما عمل می کند. پس امر خلافت را به عثمان واگذار نمودند!،( طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، جلد 1، صفحه 147، نشر مرتضی، مشهد، 1403ه.ق.)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بسته است
دکمه بازگشت به بالا